گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر و مفسران
جلد اول
فصل هشتم نقش اهل بیت در تفسیر



اشاره
عترت وارثان، حاملان و معادن علوم و معارف قرآنند.
«1» « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا »
عترت کنار قرآن
پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله درباره عترت طاهره، در کنار قرآن سفارش نمود و آن دو را یادگارهاي ماندنی و جاودانه
تعبیر کرد که تا زمان رستاخیز و حضور در کنار حوض کوثر از یکدیگر «2» خود در میان امت قرار داد و از آن دو به ثقلین
جدایی ناپذیرند.
صفحه 282 از 345
این تعبیر کنایه از استمرار خط این دو، تا فرجام جهان است و بسان دو پرچم هدایت براي امت با هم دوام خواهند یافت و تا
.32 : فاطر 35 .« سپس این کتاب را به آن بندگان خود که برگزیده بودیم به میراث دادیم » ( هنگامی که بدان دو چنگ بزنند ( 1
به فتح دو حرف اول به معناي هر چیز نفیس (ارزشمند) و مصون (دور از دسترس) است. سید محمد مرتضی زبیدي « ثقلین » (2)
ثقل یعنی کالا و وسائل با ارزش همراه مسافر، و در نزد عرب، ثقل به هر چیز گرانمایه و نفیس که داراي ارزش و منزلتی » : میگوید
از همین باب است.- زبیدي « إنی تارك فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی » : والا باشد اطلاق میشود. فیروزآبادي میگوید: و حدیث
میگوید:- پیامبر آن دو را به خاطر بزرگداشت و عظیم شمردن ارزش آنها، ثقلین نامید.- ثعلب میگوید:- آن دو را ثقلین نامید؛
. تاج العروس بشرح القاموس، ج 7، ص 245 .« زیرا تمسک بدانها و عمل بر طبق دستورات آنها، بسیار گران و وزین است
ص: 434
هرگز گمراه نخواهند شد.
و گاهی با جمع بین هر دو تعبیر « کتاب اللّه و اهل بیتی » و گاه با تعبیر « کتاب اللّه و عترتی » این حدیث مستفیض است و گاه با الفاظ
وارد شده است تا یکی از آن دو بیانگر و روشنگر دیگري باشد. همگان بر صحت این حدیث و اتقان طرق و « عترتی اهل بیتی »
اسانید آن با تمام تعابیر اتفاق نظر دارند.
«1» .« این حدیثی است که همه امت و حافظان حدیث بر درستی آن اتفاق نظر دارند » : علامه امینی میگوید
(1) .«2» « این حدیث داراي طرق فراوانی است که از حدود بیست و اندي نفر از صحابه نقل شده است » : ابن حجر هیثمی میگوید
. الغدیر، ج 6، ص 330 ، حاشیه شماره 4
2) الصواعق المحرقه، باب وصیّۀ النبی بشأن اهل البیت، ص 136 . در اینجا به مهمترین مصارد این حدیث در صحاح معروف اهل )
سنت میپردازیم:
122 ، در باب فضایل علی از کتاب فضایل صحابه با چند سند از زید بن ارقم روایت - الف- مسلم در صحیح خود، ج 7، ص 123
میکند که گفت: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در غدیر خم خطبهاي ایراد کرد و پس از سپاس و ثناي الهی و پند و اندرزي چند
پس اي مردم بدانید که من تنها یک انسانم و به زودي پیک الهی به سراغ من خواهد آمد و من نیز دعوت حق را لبیک » : فرمود
خواهم گفت. من در میان شما دو شیء با ارزش- ثقلین- به یادگار میگذارم؛ نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است
و این جمله را سه « پس بدان چنگ زنید و تمسک بجویید- سپس فرمود- و اهل بیتم. خدا را درباره اهل بیتم به یاد شما میآورم
بار تکرار فرمود. از زید پرسیدند: اهل بیت کیانند؟ گفت: کسانی که صدقه برایشان حرام است؛ که آنان آل علی و آل عقیل و آل
جعفر و آل عباسند. و این را که زنان پیامبر از اهل بیت باشند رد نمود. این حدیث را مسلم در اینجا از چهار طریق که همگی
صحیحاند روایت کرده است.
662 ، باب مناقب اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله از جابر بن عبد اللّه روایت میکند - ب- ترمذي در سنن خود، ج 5، ص 663
که: روز عرفه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در تنها حج خود- حجۀ الوداع- دیدم که بر شتري گوش بریده سوار بود و خطبه
اي مردم! من چیزي در میان شما به یادگار گذاشتم که تا وقتی بدان چنگ زده باشید گمراه نخواهید شد؛ کتاب » : میخواند. فرمود
من در میان شما » : نیز ترمذي از زید بن ارقم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل میکند که فرمود .« خدا و خاندان و اهل بیتم
چیزي را به یادگار میگذارم که وقتی بدان چنگ زنید بعد از من گمراه نخواهید شد. یکی با عظمتتر از دیگري است؛ کتاب
خدا که رشته کشیده شده از آسمان به سوي زمین است و خاندان و اهل بیت خودم؛ که این دو، هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند
حدیثهاي شماره .« شد تا اینکه در قیامت، کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند، پس بعد از من در رفتار خود با آنان دقت کنید
. 3786 و 3788
صفحه 283 از 345
431 حدیث را چنان که مسلم در صحیح خود آورده از زید بن ارقم نقل کرده است. - ج- دارمی در سنن خود، ج 2، ص 432
ص: 435
نکات حدیث ثقلین
اشاره
از حدیث ثقلین چند نکته استفاده میشود:
نخست؛ لزوم مودت اهل بیت علیهم السّلام
انظروا کیف تخلفونی فیهما، أوصیکم بعترتی خیرا و اذکّرکم اللّه فی » در این احادیث به ویژه عبارتهاي » : ابن حجر هیثمی میگوید
قویا بر مودت و مزید احسان نسبت به آنان و احترام و بزرگداشت و اداي حقوق واجب و مستحب آنان تأکید شده است. « اهل بیتی
آري، چگونه چنین نباشد؛ در حالی که از نظر افتخار و نسب، شریفترین خاندانی هستند که بر روي کره خاکی قدم گذاشتهاند.-
لا تقدّموهما د- احمد در مسند خود، ج 3، ص 14 از ابو سعید » : او همچنین میگوید:- عبارت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله که فرمود
من در میان شما دو شیء گرانمایه به یادگار مینهم که یکی بزرگتر » : خدري روایت میکند که: پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود
از دیگري است؛ اول کتاب خدا که رشته اتصال آسمان به زمین است و دیگري اهل بیتم؛ که این دو، تا هنگام ورود بر من- کنار
دقت کنید بعد از من چه رفتاري با آنان خواهید » : در ص 17 نیز آورده است .« حوض- در قیامت، از یکدیگر جدایی ناپذیرند
ر. ك: صفحات 26 و 59 ، و در ج 4، ص 367 از زید بن ارقم حدیث را بر طبق نقل مسلم آورده است: همچنین در ص .« داشت
.«... من در میان شما دو جانشین میگذارم » : 371 به آن اشارهاي دارد، و در ج 5، ص 182 از زید بن ثابت نقل میکند که گفت
. همچنین ص 189
من در میان شما دو یادگار » : ه- حاکم در المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 109 از زید بن ارقم آورده است که پیامبر فرمود
«... باقی میگذارم که یکی از دیگري بزرگتر است؛ کتاب خدا و خاندانم؛ پس بعد از من در رفتار خود با آن دو دقت کنید
این، حدیثی است که شرایط » : حاکم، همچنین در ص 110 و 148 درباره این حدیث با اسانید آن- در هر سه موضع- میگوید
.« صحت و اعتبار در نزد مسلم و بخاري را دارد
و- متقی هندي در کنز العمال، ج 1، ص 381 شماره 1657 و ص 384 شماره 1667 این روایت را نقل کرده است.
. ز- ابو نعیم اصفهانی در حلیۀ الاولیاء، ج 9، ص 64
.43 - ح- فیروزآبادي در فضائل الخمسه، ج 2، ص 53
هم نقل کرده، « سنتی » حدیث را با لفظ « عترتی » ط- ابن حجر هیثمی در صواعق محرقه، ص 136 و ص 75 . او همچنین به جاي لفظ
ولی به اصلی موثق و محکم نسبت نداده است.
از سوره شوري میگوید: در حدیث صحیح از رسول خدا صلّی اللّه « مودّت » ي- ابن کثیر در تفسیر خود، ج 4، ص 113 ذیل آیه
من در میان شما دو شیء گرانمایه بر جاي میگذارم؛ » : علیه و آله وارد شده است که حضرتش در خطبه خود در غدیر خم فرمود
وي در ادامه همه .« کتاب خدا و خاندانم؛ و آن دو از همدیگر جدا نخواهند شد تا اینکه روز قیامت کنار حوض بر من وارد شوند
احادیثی را که بدین مضمون از پیامبر در مناسبتهاي مختلف- به ویژه در اواخر عمر شریفش- که هر جا جمعی از اصحاب را
مییافت به بیان آن میپرداخت، ذکر کرده است.
صفحه 284 از 345
ص: 436
دلالت دارد بر اینکه هر کس از این خاندان براي تصدي مراتب ،« فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم
عالیه و وظایف دینی شایستگی داشته باشد، بر دیگران مقدم است؛ چون در این باره نسبت به قریش تصریح شده است. بنابراین اهل
بیت پیامبر، که سرآمد قریش در فضل و مایه فخر ایشان و سبب ترجیح آنان بر دیگران هستند، البته سزاوارتر و شایستهترند.- ابن
حجر در پایان میگوید:- در حدیث صحیح از ابو بکر روایت شده است که: احترام محمد را در رفتار با اهل بیت او رعایت کنید؛
.«1» « یعنی پیمان و دوستی با او را درباره اهل بیتش پاس دارید
آنان را » : از ابو سعید خدري روایت میکند که گفت: پیامبر فرمود «2» « وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ » ابن حجر به هنگام تأویل آیه
گویا مراد واحدي همین بوده که درباره آیه » : ابن حجر میگوید .« نگهدارید، تا از مسؤولیت خود درباره ولایت علی پاسخ دهند
روایت شده است که از آنان درباره ولایت علی و اهل بیت سؤال خواهد شد؛ زیرا خداوند به پیامبر امر کرد تا به مردم اعلام کند
که او براي تبلیغ رسالت، پاداشی جز دوستی خویشانش نمیخواهد؛ در نتیجه معناي روایت این میشود که از آنان سؤال خواهد شد
که آیا چنان که باید و مطابق وصیت پیامبر اهل بیت را دوست داشتهاند یا آنان را کنار گذاشته، حقشان را پايمال کردهاند؛ که در
.«3» « نتیجه باید مورد بازخواست و پیگرد قرار گیرند
چنان که پیامبر سفارش کرده است به احادیث رسیده در این باره اشاره دارد که « کما أوصاهم » واحدي با عبارت » : هیثمی میگوید
تعدادشان فراوان است؛ آنگاه بخشی از آنها- از جمله ثقلین- را نقل کرده و اشکال گوناگون این حدیث را آورده و گفته است: در
آمده است که میتوان گفت مقصود آن بخش از روایات که تنها بر تمسک به کتاب تکیه کردهاند « کتاب اللّه و سنّتی » یک روایت
همین است؛ زیرا سنت، ( 1) الصواعق المحرقه، ص 136 و 137 . بخاري، این روایت ابو بکر را در صحیح خود این گونه آورده
است:
. ر. ك: جامع البخاري، ج 5، باب مناقب قرابۀ النبی صلّی اللّه علیه و آله، ص 26 .« ارقبوا محمدا صلّی اللّه علیه و آله فی اهل بیته »
همین حدیث را به اسنادي دیگر، در ج 5، باب مناقب الحسنین، ص 33 آورده است.
.24 : 2) صافات 37 )
.106 - 3) این روایت را حاکم حسکانی به چند طریق نقل کرده است. ر. ك: شواهد التنزیل، ج 2، ص 108 )
ص: 437
تنها بیانگر کتاب است و با آمدن کتاب نیازي به ذکر سنت نیست.- هیثمی میگوید:- جان کلام اینکه بر تمسک به کتاب و سنت
و چنگ زدن به دامان عالمان به این دو، تأکید و تشویق شده است.- در پایان میگوید:- از مجموع آنها چنین به دست میآید که
.« این سه (کتاب، سنت و عالمان به کتاب و سنت) تا روز رستاخیز باقی خواهند ماند
این حدیث داراي طرق گوناگونی است و از بیست و اندي نفر از صحابه پیامبر روایت شده است؛ در بعضی از آن » : هیثمی میگوید
طرق آمده است که پیامبر این حدیث را به هنگام حجۀ الوداع در عرفات ایراد کرد و در طریق دیگر آمده است که پیامبر این
حدیث را در مدینه و به هنگام مرض موت و هنگامی که مدینه انبوهی از صحابه را فراگرفته بود فرمود. در طریق سوم این گونه
آمده است که او این حدیث را در غدیر خم فرمود؛ و در چهارمی چنین آمده است: حضرت پس از بازگشت از طائف در خطبهاي
که ایراد فرمود به آن اشاره کرد.- هیثمی میگوید- تنافیاي در کار نیست؛ زیرا امکان دارد حضرت این حدیث را در همه این
.«1» « مکانها و حتی جاهاي دیگر به منظور اهمیت بخشیدن به کتاب خدا و خاندان پاکش تکرار کرده باشد
دوم؛ تداوم امامت اهل بیت علیهم السّلام به طور جاودانه در طول حیات امت
صفحه 285 از 345
و اثبات مرجعیت بعد از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در فهم امور دینی و معانی قرآن، آن هم مرجعیتی خطاناپذیر و مصون، بسان
مرجعیت قرآن.
سید امین عاملی ابتدا اشکال مختلف حدیث ثقلین را که علماي برجسته و محدثان بزرگ اهل سنت با اسانید متعددشان در صحاح
این احادیث، بیانگر عصمت اهل بیت از گناه و » : خود آوردهاند و مورد اتفاق شیعه و سنی است بیان کرده، آنگاه میگوید
خطاست، چون اهل بیت را با قرآن که عصمت آن معلوم است، در چند چیز یکسان قرار داده است:
.89 - 1. اینکه اینان همچون قرآن، یکی از دو شیء باارزش به یادگار مانده در بین مردماند. ( 1) الصواعق المحرقه، ص 90
ص: 438
2. همچون قرآن، مردم مأمور به تمسک به اینان شدهاند؛ اگر امکان صدور خطا بر ایشان میرفت، امر به تمسک به آنان درست
نبود، چه اینکه امر به تمسک، به معناي حجت قرار دادن گفتار و کردار ایشان است.
3. چنگ زننده به دامن عنایت اینان گمراه نخواهد شد، همچون متمسک به قرآن که بیراهه نمیرود و اگر از ایشان گناه یا خطایی
سربزند متمسک به ایشان نیز گمراه خواهد شد.
4. پیروي از ایشان هم مانند پیروي از قرآن موجب راه یابی و نورانیت است؛ و اگر معصوم نبودند پیروي از ایشان منجر به گمراهی
میشد.
5. اینان بسان قرآن، ریسمانی ناگسستنی از جانب خداوند به سوي مردماند و این عبارت، کنایه از این است که این بزرگواران
واسطه فیض بین خداي تعالی و بندگان هستند و گفتارشان از جانب خداست و اگر معصوم نباشند نباید چنین ویژگیاي داشته
باشند.
6. اینان براي همیشه از قرآن جدایی ناپذیرند؛ کما اینکه قرآن هم از آنان جدا نخواهد شد. اگر آنان اشتباه کنند یا مرتکب گناهی
شوند از قرآن جدا خواهند شد و قرآن به ایشان پشت خواهد کرد.
7. جدایی از ایشان یا پیشی گرفتن بر آنان و خود را امام ایشان قرار دادن و یا عقب ماندن از ایشان و پیروي کردن از دیگران جایز
نیست. همان طور که پیشی گرفتن بر قرآن به وسیله فتوا دادن بر اساس آنچه در قرآن نیست و عقب ماندن از آن- به واسطه پیروي
از گفتار مخالفان قرآن- روا نیست.
8. از تعلیم دادن ایشان و نپذیرفتن گفتارشان نهی شده است؛ در حالی که اگر چیزي را نمیدانستند باید آموزش ببینند و نباید از
نپذیرفتن گفتارشان نهی شود.
- عاملی ادامه میدهد:- همچنین این احادیث دلالت میکنند بر اینکه این صفت براي برخی از آنان همیشه و در تمام زمانها ثابت
است. چون آن حضرت فرمود:
و خداي نکته سنج و آگاه به همه چیز، آن حضرت را از این مطلب آگاه ساخته است. ،« إنّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض »
ورود به حوض کنایه از پایان عمر دنیاست؛ در نتیجه اگر زمانی فرا برسد که خالی از یکی از این دو باشد، دیگر جمله
ص: 439
.«1» « صادق نخواهد بود « إنّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض »
اند « اهل الذکر » سوم؛ اهل بیت راسخان در علم و مصداق کامل صفت
که تفسیر و تأویل قرآن را یک جا میدانند؛ لذا فقط اینانند که براي همیشه شایستگی مرجعیت امت در فهم معانی قرآن و آموزش
آیات آن را دارند. اینان دروازههاي هدایت و چراغهاي فرا روي ظلمت و کشتیبان نجات امتند.
صفحه 286 از 345
پیامبر اسلام قرآن و اهل بیت را از آن رو ثقلین نامید که ثقل به هر شیء » : هیثمی در مقایسهاي دقیق بین کتاب و عترت میگوید
ارزشمند و گرانبها و مصون اطلاق میگردد؛ و این دو چنین هستند؛ زیرا هر یک از آنان (کتاب و عترت) معدن دانشهاي لدنّی و
رازها و حکمتهاي عالی و احکام شریعتند؛ از این روست که پیامبر خدا بر پیروزي از ایشان و تمسک به آنان و دانشاندوزي در
نیز گفته شده است: آن .« ستایش، خدایی را سزد که حکمت را در [میان ما اهل بیت قرار داد » : محضرشان تأکید کرده و میفرماید
نامیده شدهاند، چون رعایت حقوق آن دو بسیار سنگین است. در بین ایشان تنها بر پیروي کسانی تأکید شده است که به « ثقلین » دو
لا تعلّموهم فإنّهم » کتاب خدا و سنت پیامبر آگاهی دارند؛ زیرا فقط اینانند که تا پایان عمر دنیا از قرآن جدایی ناپذیرند. حدیث
نیز این مطلب را تأیید میکند. اهل بیت با این صفت (عدم جدایی « أعلم منکم؛ چیزي به آنان نیاموزید چون ایشان از شما داناترند
از قرآن) از دیگر دانشوران ممتاز گردیدهاند؛ زیرا خداوند آلودگی را از این خاندان زدوده و آنان را پاك و پاکیزه گردانده و با
کرامات چشمگیر و ویژگیهاي بیشمار عزت بخشیده است.
احادیثی که بر تمسک به اهل بیت تأکید میکند به این نکته اشاره دارد که کسانی که شایستگی دارند به آنان تمسک شود، تا روز
قیامت باقی خواهند ماند، هم چنان که قرآن کریم نیز آن گونه است؛ لذا پناه ساکنان زمین- چنان که شرحش خواهد آمد- به
در میان هر نسل از امت من شخصیتهاي عادلی از اهل بیتم » : شمار میروند. گواه این مطلب حدیث پیامبر است که میفرماید
حضور دارند که تحریف گمراهان ( 1) اعیان الشیعه، ج 1، ص 370 در خصوص دلیل هفتم برتري علی علیه السّلام بر دیگر صحابه.
این مطلب را صاحب الغدیر در ج 3، ص 297 و 298 نیز آورده است.
ص: 440
و کژروي کژاندیشان و تأویل نابخردان را تباه میکنند. آگاه باشید که پیشوایان شما فرستادگان شما به سوي خدایند؛ دقت کنید
.« چه کسانی را نزد خدا میفرستید
شایستهترین فرد از اهل بیت که به خاطر دانش افزون و ریزه کاريهاي او در استنباطاتش به او تمسک میشود، پیشوا و دانشمند
ایشان علی بن ابی طالب (کرم اللّه وجهه) است؛ از این روست که ابو بکر میگوید: علی عترت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله
.«1» « است
پیامبر به وجود این معنا در اهل بیت خود اشاره کرده و » : میگوید «2» « وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ » هیثمی در تفسیر آیه
فرموده است که ایشان مایه امنیت اهل زمیناند؛ همان طور که خود پیامبر نیز چنین بود و در این باره احادیث فراوانی وارد شده
است. به عنوان مثال میتوان به روایتی اشاره کرد که حاکم روایت کرده و آن را مطابق معیارهاي مسلم و بخاري صحیح شمرده
است. روایت چنین است:
ستارگان، پناهگاه اهل زمین در مقابل غرق شدن و اهل بیت من موجب حفظ امت از اختلافند. بنابراین چنانچه قبیلهاي از عرب با »
هیثمی میگوید:- از طرق مختلف که هر -.« ایشان مخالفت ورزد موجب اختلاف امت خواهد شد و به حزب شیطان خواهد پیوست
خاندان من در میان شما، بسان کشتی نوحاند که هر کس بر آن سوار شود » : یک، دیگري را تقویت میکند، این حدیث است
هر کس باز ماند » : و باز روایت دیگري چنین است « و هر کس از آنجا ماند غرق شود » : و در روایت مسلم اضافه میکند « نجات یابد
مثل اهل بیت من در میان شما، مثل باب حطه در بنی اسرائیل است، که هر کس از آن در وارد شد » : و نیز فرموده است « نابود گردد
.«3» « آمرزیده میگردد
خداي تبارك و تعالی ما را پاك و معصوم گردانیده و بر » : ثقۀ الاسلام کلینی از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت میکند که فرمود
( آفریدگان گواه و بر روي زمین حجت قرار داد. ما را قرین قرآن ساخت و قرآن را قرین ما. از آن جدا نمیشویم و آن نیز از ما ( 1
.90 - الصواعق المحرقه، ص 91
صفحه 287 از 345
.33 : انفال 8 .« و تا تو در میان آنان هستی خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند » (2)
. 3) ر. ك: الصواعق المحرقه، ص 90 و 91 )
ص: 441
.« جدایی ناپذیر است
فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّۀٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی » همو از امام صادق علیه السّلام نیز روایت میکند که حضرت در ذیل تفسیر آیه
این آیه اختصاصا در شأن امت محمد نازل شده است؛ در هر قرنی یکی از ما بر اعمال امت ناظر هستیم و » : فرمود «1» « هؤُلاءِ شَهِیداً
.«2» « محمد شاهد بر اعمال ماست
دفاع از این دین را در هر قرن، تعدادي از عادلان به » در کلام حضرت به قول پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اشاره شده است که فرمود
دوش میکشند و شر تأویل مخالفان و تحریف غالیان و حیلهگري نابخردان را دفع میکنند و میزدایند؛ چنان که ناخالصی آهن را
.«3» « دستگاه دم آهنگر میزداید
اگر در فهم معانی قرآن دچار مشکل » : عبیده سلمانی و علقمۀ بن قیس و اسود بن یزید نخعی از امیر مؤمنان علیه السّلام پرسیدند
شدیم به چه کسی رجوع کنیم؟
.«4» « حضرت در پاسخ فرمود: از آل محمد بپرسید
بر مردم است که قرآن را چنان که نازل شده است بخوانند و اگر نیاز به تفسیر آن » : فرمود «5» امام باقر علیه السّلام به عمرو بن عبید
.«6» « پیدا کردند باید به سراغ ما آیند؛ زیرا هدایت، تنها، در آمدن به سوي ما و به وسیله ماست
پس چگونه است [حالشان آنگاه که از هر امتی » ( علمی که به همراه آدم (کنایه از علمی که پیامبران از ابتدا ( 1 » : حضرت میفرماید
.41 : نساء 4 .« گواهی آوریم و تو را بر آنان گواه آوریم
. 2) کافی، ج 1، ص 190 و 191 ، شماره 1 و 5 )
.10 - 3) کشی، اختیار معرفۀ الرجال، چاپ مشهد، ص 4، شماره 5 و انتشارات مؤسسه آل البیت، ج 1، ص 11 )
. 4) بصائر الدرجات، ص 196 ، شماره 9 )
5) او از پیشوایان معتزله و دانشمندان پارسا بود و سرسپرده درگاه اهل بیت و از محبّان ایشان به شمار میآمد. )
از هر کس تعریفی شنیدم او را کمتر از آن یافتم، » : موضع گیريهاي شرافتمندانه در کنار اهل بیت دارد. حفص بن غیاث میگوید
مگر عمرو بن عبید که بالاتر از تعریفهایی است که از او شده است.- همو میگوید- با پارساتر از عمرو در زندگیام برخورد
. وي به سال 142 درگذشت. تهذیب التهذیب، ج 8، ص 70 و 72 .« نداشتهام
کلّکم یمشی روید. کلّکم یطلب » : ابن خلّکان از منصور دوانیقی در وصف بیاعتنایی او نسبت به دنیا، گفتار زیبایی آورده است
یعنی همه، ملاحظه کار هستید. همه به دنبال شکار هستید. جز عمرو بن عبید. وفیات الأعیان، ج 3، ص ؛« صید. غیر عمرو بن عبید
. 461 ، شماره 503
. 6) تفسیر فرات کوفی، ص 258 ، شماره 351 )
ص: 442
در اختیار دارند) نازل شد، دوباره بالا نرفت، علم به ارث نهاده میشود و علی علیه السّلام دانشمند این امت بود.- در ادامه
میفرماید:- عالمی از ما رحلت نمیکند مگر فرد دیگري هم سطح او- از نظر علمی- یا در حدي که خدا بخواهد، جایگزین او
.«1» « میشود
همواره خداوند میان ما اهل بیت کسانی را [براي هدایت مردم برمیگزیند که قرآن را از آغاز تا » : امام صادق علیه السّلام میفرماید
صفحه 288 از 345
.«2» « انجام آن میداند
این امور، مقتضاي تلازم و جدایی ناپذیري کتاب و عترت است؛ از این رو ره یابی به وسیله یکی از این دو، بدون دیگري ممکن
نیست؛ زیرا نقش قرآن تشریع و تأسیس احکام است و نقش عترت همچون پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تفسیر و تبیین آن احکام.
صحابه و تابعان، چنین موقعیت بالایی را براي اهل بیت و خصوصا اولین ایشان و بزرگشان امام علی بن ابی طالب علیه السّلام قائل
بودند؛ لذا هر جا درباره مسائل شرعی و یا مفاهیم قرآن با مشکلی مواجه میشدند، نزد ایشان میرفتند؛ زیرا معترف بودند که اینان
از چنین مقام والایی برخوردارند.
صحابی جلیل القدر، عبد اللّه بن مسعود که یکی از بزرگان صحابه به شمار میآید، به علو مقام شاخص اهل بیت، امیر مؤمنان علیه
السّلام اذعان دارد و حتی در زمان حیات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نزد آن حضرت براي کسب فیض زانوي شاگردي بر زمین
مینهد.
تفسیر 70 سوره از قرآن را که از دهان مبارك پیامبر شنیده بودم » : از ابن مسعود نقل میکند که گفت « امالی » شیخ طوسی در کتاب
نزد خود حضرت قرائت کردم و بقیه قرآن را در محضر بهترین این امت و داناترینشان بعد از پیامبر- یعنی علی بن ابی طالب- فرا
.«3» « گرفتم
از عبد اللّه بن مسعود شنیدم که میگفت: اگر کسی داناتر از خود » : ابن عساکر در شرح حال امام از عبیده سلمانی نقل میکند که
به کتاب خدا میشناختم که راهی به سوي او بود، چنین میکردم (نزد او میرفتم). کسی از جمع ( 1) کافی، ج 1، ص 222 ، شماره
.2
. 2) بصائر الدرجات، ص 194 ، شماره 6 )
3) امالی، ج 2، ص 219 . از آنجا که میدانیم سورههاي مکی قرآن 86 سوره است، نتیجه میگیریم که ابن مسعود فراگیري قرآن )
را نزد علی علیه السّلام پیشتر شروع کرده باشد؛ یعنی قبل از هجرت، روزهایی که هنوز در مکه بودهاند.
ص: 443
.«1» « به او گفت: علی را چگونه میبینی؟ گفت: بدو آغاز نمودم و نزد او دانش را فرا گرفتم
تفسیر 90 سوره را از پیامبر آموختم، ولی قرآن را نزد بهترین مردم پس » : نیز ابن عساکر از زاذان از ابن مسعود نقل میکند که گفت
از پیامبر به پایان بردم. بدو گفته شد:
قرآن بر اساس هفت حرف نازل شده است، و هیچ حرفی نیست » : هموست که میگوید .«2» « او کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب
.«3» « مگر اینکه ظاهر و باطنی دارد؛ و علم ظاهر و باطن آنها همه نزد علی بن ابی طالب است
نزد پیامبر خدا بودم که درباره علی پرسیدند؛ حضرت فرمود: حکمت به ده بخش » : حاکم حسکانی از علقمه نقل میکند که گفت
.«4» « تقسیم شده است که نه بخش آن به علی اختصاص داده شده و به دیگر مردم، تنها یک بخش آن ارزانی شده است
ابن عباس، صحابی گرانقدر نیز سخنان بلندي درباره امام علیه السّلام دارد؛ همچنین سایر چهرههاي بارز صحابه که در شرح حال
حضرت به آن اشارتی رفت؛ نیز تصریحاتی از بزرگان تابعان در شأن حضرت آوردیم که نیاز به تکرار نیست. همین نکته باعث
شده که فرهیختگان امت در همه ادوار تاریخ، امامان اهل بیت را در تمام ابعاد شریعت الگوي خود قرار دهند؛ به ویژه در شیوه فهم
قرآن و استنباط معانی آن و به دست آوردن ظرافتها و سنجش نکتههاي آن. هم چنین سبب شده است تا سخن آنان در تمامی
ابواب فصل الخطاب و نظر نهایی باشد.
به هنگام بررسی تفسیر قرآن تلاش میکند یکی « ملل و نحل » 467 ) صاحب کتاب - ابو الفتح محمد بن عبد الکریم شهرستانی ( 548
از چهرههاي برجسته این خاندان بلند مرتبه را پیشواي خود در تفسیر قرار دهد؛ با این اعتقاد که گفتار صحیح، تنها نزد ایشان یافت
صفحه 289 از 345
خداوند علم قرآن را تنها در اختیار حاملانی از خاندان پاك پیامبر و ناقلانی » : میشود. به بخشی از سخنان او در این باره توجه کنید
. از چهرههاي ( 1) تاریخ دمشق، شرح حال حضرت، ج 3، ص 25 ، شماره 1049
. 2) همان، شماره 1051 . ر. ك: سعد السعود، ص 285 . بحار الانوار، ج 89 ، ص 105 )
. 3) تاریخ دمشق، ج 3، ص 25 ، شماره 1048 )
. 4) شواهد التنزیل، ج 1، ص 105 ، شماره 146 )
ص: 444
درخشان اصحاب قرار داد. قرآن را چنان که باید تلاوت میکردند و چنان که شاید در آن کاوش میکردند. نتیجه آنکه قرآن
میراث پیامبر است و ایشان وارثان آن حضرتاند، اینان یکی از دو ثقل و مجمع البحرین- کتاب و سنت- اند. از مقام قرب
برخوردارند و دانش دو جهان را در اختیار دارند. همان گونه که فرشتگان قرآن را در مقام تنزیل همواره و همه جانبه پاسداري
إِنَّا » . میکنند، ایشان امامان هدایتگر و دانشوران راستیناند که همواره و همه جانبه در مقام تفسیر و تأویل از آن پاسداري میکنند
بنابراین، تنزیل قرآن بر عهده فرشتگان بود که آن را پاس داشتهاند و میدارند؛ و نگهداري .«1» « نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ
قرآن بر عهده عالمانی است که تنزیل و تأویل، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مجمل و مفصل، مطلق و مقید، نص و
ظاهر و باطن قرآن را پاس میدارند و حکم خدا را در تمامی شئونات آن اعم از قدیم و جدید، تقدیر و تکلیف، اوامر و نواهی،
واجبات و محرمات، حلال و حرام و حدود و احکامش با علم و یقین و نه از روي حدس و تخمین به دست میآورند. اینان کسانی
هستند که خدایشان رهنمون ساخته و هم ایشان خردمندانند.
صحابه بر اینکه علم قرآن مخصوص اهل بیت علیهم السّلام است اتفاق نظر داشتند؛ چه اینکه از علی بن ابی طالب میپرسیدند: آیا
نه، سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلایق را آفرید که جز آن » : شما اهل بیت جز به سبب قرآن بر ما برتري دارید؟ و او میفرمود
اینکه صحابه جز قرآن را از حضرت سؤال میکنند، دلیل اتفاق نظر آنان .«2» « نیست؛ مگر آنچه در غلاف شمشیر خود نگاه داشتهام
است بر اینکه علم قرآن (تنزیل و تأویل آن) ویژه اهل بیت است.
دانشور برجسته امت، عبد اللّه بن عباس که سرچشمه تفسیر همه مفسران است و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله او را چنین دعا
در محضر علی زانوي تلمذ زد تا اینکه آن امام همام، او را فقیه در ،« خدایا او را در دین فقیه گردان و تأویل قرآن بیاموز » : فرمود
.9 : حجر 15 .« بیتردید ما این قرآن را به تدریج نازل کردهایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود » ( دین و ( 1
2) مقصود، صحیفهاي است که نوشتههایی از پیامبر اکرم (ص) در اختیار داشت و آن را همواره در غلاف شمشیر با خود داشت. )
. این حدیث در کتب عامه شهرت دارد. ر. ك: مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 151
ص: 445
.« داناي به تأویل گردانید
هنوز سن کمی داشتم که تفسیر قرآن را نزد اساتید خود به صورت شفاهی استماع میکردم تا اینکه اشباع » : شهرستانی میگوید
شدم؛ سپس آن را یک بار از حفظ براي استادم، یاور سنت پیامبر، ابو القاسم سلمان بن ناصر انصاري عرضه داشتم.
پس از آن، مطالعاتم در کلمات ارزشمندي از اهل بیت و دوست داران ایشان مرا بر اسرار نهان و پایههاي استوار در تفسیر قرآن
یا » : مرا فراخواند «1» ، آگاه ساخت و ناگاه آنکه در جانب راست پهن دشت در آن جایگاه مبارك و از آن درخت طیبه قرار داشت
پس چون عاشقان در پی یافتن صدّیقان بر آمدم. یکی از بندگان صالح خدا را .«2» « أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَۀً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ » یافتم؛ چنان که موسی همراه دستیار خود از خدا در خواست نمود و در نتیجه
تا آنگاه که سنن الهی را در خلق و تدبیر و مراتب تضادّ و ترتیب، معانی عام و خاص و مفروغ و مستأنف، را از او ،«3» « مِنْ لَدُنَّا عِلْماً
صفحه 290 از 345
آموختم و تنها از این راه تغذیه گردیدم و دیگر راههاي گوناگون را که جولانگاه گمراهان و نابخردان است واگذاشتم و از شراب
سرمست گشتم و به زبان قرآن و نظم و ترتیب آن و نیز به بلاغت و فصاحت «4» ، تسلیم با پیمانهاي که ترکیبش از چشمه تسنیم بود
.«5» « و فرزانگی وصف ناپذیرش رهنمون شدم
از نکات شگفتآور در این زمینه، گواهی فردي چون حجاج بن یوسف درباره این خاندان بلند مرتبه است. علی بن ابراهیم قمی در
حجاج بن یوسف از من پرسید: آیهاي در قرآن است که ( 1) اشاره به آیه 30 » : نقل میکند «6» « شهر بن حوشب » تفسیر خود از
سوره قصص.
.119 : توبه 9 .« اي کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید » (2)
: کهف 18 .« تا بندهاي از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم » (3)
.65
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ، وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا » 4) اشاره به آیه مبارکه )
.25 -28 : مطفّفین 83 .« الْمُقَرَّبُونَ
. نامیده است، ص 2، ب 1 « مفاتیح الاسرار و مصابیح الانوار » 5) ر. ك: مقدمه تفسیر شهرستانی که آن را )
6) شهر بن حوشب از فقیهان نامی دوره تابعان به شمار میرود. با بسیاري از صحابه و بزرگان آن دوره ملاقات )
ص: 446
بارها فرمان دادهام تا سر «1» « وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ » در فهم آن درماندهام! گفتم: کدام آیه است؟ گفت: آیه
از تن یهودي یا نصرانی جدا سازند و خود نگریستهام تا دم مرگ چه میگوید.- ولی تا موقعی که خاموش میگردید- ندیدهام
لبهایش حرکت کند! گفتم: امیر به سلامت باد، تأویل آیه چیز دیگري است! گفت:
چگونه است؟ گفتم: مقصود آن است که پیش از رستاخیز، عیسی بن مریم دوباره به دنیا باز خواهد گشت و از یهودیان و نصرانیان
کسی نمیماند، مگر آنکه پیش از مرگ عیسی به او ایمان میآورد و پشت سر امام مهدي به نماز میایستد. گفت: واي بر تو؛ تو
کجا و چنین تأویلی کجا! بگو از کجا این تأویل را دریافت کردهاي؟ گفتم: آن را محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب
.«2» « علیهم السّلام به من آموخت. گفت: به خدا سوگند آن را از چشمهاي زلال دریافت کردهاي
برمیگردد. « من أهل الکتاب » به « قبل موته » حجاج گمان برده بود که ضمیر در
امام به گونهاي آیه را تفسیر کردند که ضمیر به حضرت مسیح برگشت دارد و با این تفسیر شبهه و ابهام برطرف شد.
امام فخر رازي نیز این داستان را آورده، ولی آن را به جاي امام باقر علیه السّلام به محمد بن الحنفیه نسبت داده است. میگوید:
.«3» « حجاج با چوبی که در دست داشت بر زمین میکوبید و میگفت: آن را از چشمهاي زلال فرا گرفتهاي »
نقش اهل بیت در تفسیر
نقشی که امامان اهل بیت علیهم السّلام در تفسیر قرآن ایفا کردند، نقش تربیتی- آموزشی و راهنمایی مردم به راههاي تفسیر بود.
اینان بیان کردند که شیوه شایسته براي فهم معانی کلام خدا چیست و کیفیت داشته و کسب علم نموده است. ابو جعفر طبري درباره
. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص 371 .« کان فقیها قارئا عالما » : او میگوید
.159 : نساء 4 .« و از اهل کتاب کسی نیست مگر آنکه پیش از مرگ به او ایمان میآورد » (1)
2) تفسیر قمی، ج 1، ص 158 . نیز طبرسی در مجمع البیان، ج 3، ص 137 این مطلب را آورده است. )
. 3) التفسیر الکبیر، ج 11 ، ص 104 )
صفحه 291 از 345
ص: 447
احاطه بر نکات دقیق و اسرار این کلام جاودانه الهی چگونه است؛ لذا تفسیر اینان از قرآن که در قالب روایات به ما رسیده است،
جنبه الگویی دارد که بر امت و دانشمندان عرضه داشتهاند تا شیوههاي تفسیري را بیاموزند؛ آن هم شیوههایی که بر پایههایی
مستحکم و اصولی استوار بنا نهاده شده است. نکات ظریفی که در لا به لاي حجم فراوان تفاسیري که از ایشان وارد شده است
کاشف از علاقه فراوان ایشان به تعلیم و تربیت افراد شایسته براي راه یافتن به تفسیر قرآن است تا آنان را به نکتهها و ریزه کاريهاي
این برترین کتاب آشنا سازند. آري، اینان وارثان قرآن عظیم و حاملان و تبیین کنندگان آن براي مردم در کمال امانت و
صداقتاند تا قرآن را براي ایشان کریمانه تفسیر کرده به آنان تحویل دهند.
در صفحات آینده، نمونههایی از تفسیر مأثور از امامان اهل بیت علیهم السّلام را خواهیم آورد که شاهد بر این مدعا است که
تفاسیر ائمه، شیوه آموزشی و کیفیت تفسیر و روش استنباط معانی حکمتآمیز قرآن کریم را دارد. اینک اشاره به چند نکته
ضروري است:
در هم آمیختگی تفاسیر نقلی
در تفاسیر منقول از امامان اهل بیت علیهم السّلام نوعی خلط میان تفسیر ظاهر و باطن به چشم میخورد؛ همان طور که در بعضی
موارد بین تفسیر و تطبیق مصادیق آن نیز اشتباهاتی رخ داده است؛ به این شکل که آنچه در روایت ذکر شده و بدان تصریح شده
است مصداق یا یکی از بارزترین مصادیق آیه است، ولی برخی آن را تفسیر کامل آیه پنداشتهاند؛ لذا جدا ساختن این دو امر و فرق
میان آنها ضروري مینماید تا راه صواب مشخص گردد.
وارد شده که مقصود از اهل الذکر آل « فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » 1. از جمله این موارد روایاتی است که در تفسیر
محمدند.
« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ » : این آیه در سوره نحل چنین است
و پیش از تو هم جز مردانی که بدیشان وحی میکردیم، گسیل نداشتیم؛ پس اگر نمیدانید از پژوهندگان » (1) .«1»
ص: 448
.«1» « وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » : نیز در سوره انبیاء آمده
ظاهر این دو آیه اقتضا میکند که خطاب، متوجه مشرکان باشد؛ کسانی که بعید میشمردند وحی بر بشر یا بر یکی از آنان نازل
أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی » : خداوند در جوابشان میگوید .«2» « ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ » : شود، زیرا مشرکان میگفتند
لذا براي زدودن شگفتی آنان میدان را باز گذارد تا این مطلب را از اهل کتاب که همسایگان آنان بودند و به آنان ؛«3» « رَجُلٍ مِنْهُمْ
یعنی اگر کتاب و تاریخ پیامبران و ؛« إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ » اعتماد داشتند جویا شوند؛ لذا در آیه آمده است که
سرگذشت امتهاي پیشین را نمیدانید لازم است به کسانی از اهل کتاب که آگاهی دارند مراجعه کنید؛ در ادامه آیه دوم نیز چنین
زیرا آنان عجیب میشمردند که پیامبر، انسانی باشد که ؛«4» « وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَ داً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ » : آمده است
چون سایر مردم غذا بخورد و در بازارها راه برود.
این ظاهر معناي دو آیه است که اهل ذکر را همان اهل کتاب مینمایاند، اما در تأویل آیه، روایاتی آمده است که مفهوم عامی را
افاده میکند، به طوري که هر دانشمندي را که داراي فرهنگ و معرفت باشد- و در پیشاپیش آنان امامان اهل بیت علیهم السّلام
قرار دارند- فرا میگیرد.
با این شیوه؛ یعنی این که خصوصیات و قراینی که آیه را در برگرفته، کنار گذاشته شود و به عموم لفظ و عموم ملاك استناد جسته،
صفحه 292 از 345
مفهوم عام و کلیاي از آن برداشت شود، حکم قطعی عقل به ضرورت رجوع عالم به جاهل به طور کامل و در همه زمینههاي علمی
و معرفتی به گونه فراگیر استفاده میشود؛ لذا این گونه برداشت کلی، تأویل آیه و مفاد باطن آن است و ربطی به تفسیر که مفاد
.43 -44 : نحل 16 .« ظاهر آیه است ندارد. کتابهاي آسمانی جویا شوید که آنان را با دلایل آشکار و نوشتهها فرستادیم
.7 : انبیاء 21 .« و پیش از تو جز مردانی را که به آنان وحی میکردیم گسیل نداشتیم، اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید » (1)
.91 : انعام 6 .« خدا چیزي بر بشري نازل نکرده است » (2)
.2 : یونس 10 .« آیا براي مردم شگفتآور است که به مردي از خودشان وحی کردیم » (3)
.8 : انبیاء 21 .« و ایشان را جسدي که غذا نخورند قرار ندادیم و جاویدان [هم نبودند » (4)
ص: 449
تفسیر » و « اصول کافی » در » : مرحوم فیض کاشانی این گونه روایات را که جنبه تأویلی دارد، تفسیر ظاهري تلقی کرده، میگوید
روایاتی بدین مضمون از ائمه وارد شده است که مقصود از ذکر در آیه پیامبر و مقصود از اهل ذکر که باید « تفسیر عیاشی » و « قمی
از آنان سؤال کرد اهل بیتاند.- اضافه میکند- آنچه از این روایات به دست میآید آن است که مخاطب این دستور، مؤمنانند نه
مشرکان، و مورد سؤال هم اموري است که در آن، دچار اشکال شدهاند نه- تنها- اینکه چرا پیامبران از جنس بشرند.- فیض ادامه
کلامی جدید و بیارتباط با قبل «... فَسْئَلُوا » رد بر مشرکین نباشد و یا « وَ ما أَرْسَلْنا » میدهد:- و این سخن زمانی درست است که
بگیریم؛ در نتیجه « أَرْسَلْنا » را متعلق به « بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ » باشد یا آیه از جمله آیاتی باشد که نظمش تغییر کرده است؛ خصوصا اگر
این بخش، گفتاري خواهد شد در میانه آن دو [جمله معترضه ؛ اما اینکه مشرکان دستور یافتهاند که از خاندان پیامبر بپرسند چرا
.«1» « پیامبران بشرند نه فرشته- با اینکه ایمان به خدا و پیامبر ندارند-، سخنی بیوجه است
ملاحظه میکنید که مرحوم فیض کاشانی براي توجیه این روایات که آن را تفسیر آیه پنداشته، دچار چه تکلفی شده است! اگر او
این روایات را تأویل آیه قرار میداد و مفهوم عام آیه را از پس پرده ظاهر آشکار میساخت، خود را از این تنگنا نجات میداد.
چون اعتبار، به عمومیت معنا بستگی دارد نه به خصوصیت لفظ. آري، آیه درباره مشرکان که نادانند وارد شده است تا از اهل
کتاب که نزد ایشان دانایند بپرسند و این فرمان عقلایی است که در جهت ملاك و مناط عام است و باید در خطاب و نیز شمول
افراد هم عام باشد؛ و بدین گونه از لفظ، عموم استفاده میشود و شمول از درون ملاك بیرون کشیده میشود؛ و آن را تأویل کلام
نامیدهاند، چون مآل و بازگشت کلام در نهایت به سوي آن هدف است.
. عدهاي این آیه را بر ( 1) ر. ك: تفسیر صافی، ج 1، ص 925 .«2» « قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ » 2. آیه
.« بگو: به من خبر دهید اگر آب [آشامیدنی شما [به زمین فرو رود چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد » (2)
.30 : ملک 67
ص: 450
حسب روایاتی که در تأویل آن وارد شده است تفسیر پنداشتهاند.
معناي آیه این است: چه میپندارید؟ اگر امام شما از نظرها پنهان گردد چه کسی امامی » : علی بن ابراهیم در تفسیر آیه میگوید
او به همین جمله اکتفا کرده و به حدیث امام رضا علیه السّلام استشهاد میکند که از حضرت .«!؟ مثل او را برایتان خواهد آورد
ماؤکم به معناي ابوابکم یعنی ائمه علیهم السّلام است و ائمه دروازههاي رحمت الهی میان خدا و » : درباره آیه پرسیدند و فرمود
.«1» « یعنی بعلم الامام ؛« فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ » . خلقند
به عنوان کنایه از دانش پیراسته از ناخالصیهاي شبهات، امري شناخته شده است. خداوند « ماء معین؛ آب فروزان » البته آوردن
.«2» « وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَۀِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً » : میفرماید
صفحه 293 از 345
حق این است که این، تأویل آیه است نه تفسیر آن، چون آب به .«3» آورده است « صافی » همین تفسیر علی بن ابراهیم را فیض در
مفهوم عامش اعم از حقیقی و کنایی گرفته شده است؛ یعنی آنچه مایه حیات است و موجب تداوم و بقاي آن میگردد.
خواه مادي باشد یا معنوي؛ به این معنا شامل هم آب زلال و هم علم خالص میشود. نتیجه اینکه بیرون کشیدن چنین معناي عامی از
درون آیه، تأویل آن به حساب میآید نه تفسیر.
به این مطلب تصریح شده است؛ از امام باقر علیه السّلام درباره این آیه پرسیدند؛ فرمود: « کمال الدین » در روایت صدوق در کتاب
درباره امام قائم- عجل اللّه تعالی فرجه- نازل گشته است.- همچنین فرمود:- هر گاه امام شما غایب گردد و ندانید کجاست، پس »
چه کسی [جز خدا] آن امام را بر شما ظاهر میگرداند تا شما را از آسمانها و زمین خبر دهد و حلال و حرام شریعت را کاملا بیان
. دارد- امام سپس فرمود:- به خدا سوگند، تأویل این آیه [ظهور قائم آل محمد] هنوز تحقق نیافته و ( 1) تفسیر قمی، ج 2، ص 379
.16 : جن 72 .« و اگر مردم بر راه راست پایداري ورزند، قطعا آب گوارایی بدیشان نوشانیم » (2)
. 3) تفسیر صافی، ج 2، ص 727 )
ص: 451
.«1» « هر آینه تحقق خواهد یافت
علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم علیه السّلام از تأویل این آیه سؤال نمود.
.«2» «؟ اگر امام خود را نیافتید و دسترسی به او پیدا نکردید، چه خواهید کرد » : حضرت در جواب فرمود
روشن است که این گونه معانی، از قبیل معانی باطنی و تأویل به شمار میرود چنانچه در همین روایات تصریح شده است و نباید
«3» . آن را تفسیر شمرد
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْ عِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّۀً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ » 3. آیه
این آیه بر حسب ظاهر، درباره قوم موسی و به استضعاف کشیده شدن آنان توسط .«4» « هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْ ذَرُونَ
فرعون نازل شده است و خدا اراده کرده است تا آنان را سربلند گرداند و فرعون و قوم او را خوار و زبون کند.
اما آیه داراي هدفی والاتر و گستردهتر است؛ وعده پیروزي مستضعفان و برتري یافتن آنان بر مستکبران را در هر عصر و زمان نوید
میدهد؛ همان سنت خداوندي که در میان بندگان جاري است، ولی شرایطی دارد که باید فراهم آید؛ همان گونه که در آن
روزگار- عصر موسی و فرعون- فراهم آمد؛ که اگر آن شرایط پیش آید و همان زمینه فراهم گردد دیگر بار سنت الهی جاري
خواهد شد؛ همان گونه که در گذشته جریان یافت.
باید توجه داشت که این آیه، به یک سنت حتمی الهی اشارت دارد که همان پیروزي مستضعفان بر مستکبران است. اراده الهی بر
آن تعلق گرفته است که صالحان بر پهناي زمین حکومت کنند، و این اراده خداوندي، گرچه گهگاه تحقق ( 1) صدوق، کمال
. 325 ، شماره 3 - الدین، ج 1، باب 32 ، ص 326
. 2) همان، باب 34 ، ص 360 ، شماره 3 )
3) نیز رجوع شود به: طوسی، الغیبه، ص 158 و 160 . نعمانی، الغیبه، تحقیق غفاري، ص 176 ، شماره 17 . سید هاشم بحرانی، تفسیر )
.366 - البرهان، ج 4، ص 367
و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین، فرو دست بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم گردانیم و ایشان را وارثان [زمین » (4)
5 و : قصص 28 .« کنیم. و در زمین قدرتشان دهیم [و نیز] به فرعون و هامان و لشکریانش آنچه را که از آن بیمناك بودند بنمایانیم
.6
ص: 452
صفحه 294 از 345
یافته است، ولی تحقق کامل آن- طبق صریح آیه- با فراگیري و تداوم حکومت صالحان صورت پذیر است؛ که این امر در دوران
ظهور حضرت قائم- عجل اللّه تعالی فرجه- انجام خواهد گرفت؛ و حتما انجام خواهد گرفت؛ زیرا وعده الهی حتمی است و چون تا
وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ » .«1» « إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ » . کنون به طور کامل تحقق نیافته است، حتما روزي خواهد آمد که تحقق پیدا کند
خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمیورزد؛ از این رو تحقق کامل آیه و تأویل (بازگشت) آن، دوران ظهور حضرت .«2» « وَعْدَهُ
قائم است.
،« دنیا پس از سرکشی، به ما رو مینهد چون ماده شتري بدخو که به بچه خود مهربان شود » : امام امیر مؤمنان علیه السّلام میفرماید
«3» . سپس این آیه را تلاوت مینماید
مستضعفان همان آل محمد » : روایت میکند که امیر مؤمنان علیه السّلام پس از تلاوت این آیه فرمود « الغیبه » شیخ طوسی در کتاب
.«4» « هستند که خداوند، مهدي آنان را پس از تحمل مشقتها خواهد فرستاد تا به آنان عزت بخشد و دشمنانشان را خوار سازد
«5» . روایات در این باره- که به باطن آیه نظر دارد- فراوان است
در این آیه گرچه از موسی و فرعون و بنی اسرائیل سخن رفته است، ولی این بر حسب ظاهر آیه است؛ در باطن هدفی گستردهتر
دارد و هر مستضعف و مستکبري را در جهان شامل میگردد. در نهایت، دوران ظهور حضرت حجت مقصود است. مرحوم فیض به
«6» . این حقیقت (که روایات به تأویل آیه نظر دارند) تصریح دارد
سوگند به کسی که محمد را به حق فرستاد تا نوید دهنده و بیم دهنده باشد، نیکان ما- اهل بیت- » : امام سجاد علیه السّلام میفرماید
.«7» « و پیروانشان به منزله موسی و پیروانش هستند و دشمنان ما و پیروانشان به منزله فرعون و پیروانش هستند
.31 : از اینجاست که باید پی برد چنین روایاتی جنبه تأویلی دارند و به بطن آیه نظر ( 1) رعد 13
.47 : 2) حج 22 )
. 3) نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره 209 )
. 4) طوسی، الغیبه، ص 184 ، شماره 143 )
. 5) ر. ك: تفسیر صافی، ج 2، ص 253 )
.253 - 6) همان، ص 254 )
. 7) طبرسی، جوامع الجامع، ص 342 . فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 2، ص 254 )
ص: 453
دارند و مفهوم عام مستفاد از آیه را تطبیق دادهاند؛ بنابراین برخی بیهوده تلاش کردهاند تا این گونه روایات را تفسیر پندارند و نام
«1» . فرعون و هامان را تعبیر کنایی محض گیرند تا رمزي باشد براي مطلق گردنکشان و فسادگرایان روي زمین
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ » 4. نظیر این آیه- در جهت مفهوم عام مستفاد از بطن آیه که بر مهدي موعود منطبق میشود- آیه
عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَ ا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِي ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ
است؛ چه اینکه مصداق حقیقی و فراگیر آیه، تنها با ظهور مهدي موعود و برافراشتن «2» « خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً
سایه اسلام بر پهناي زمین تحقق خواهد یافت و در آن شرایط پرستش در روي زمین تنها براي خدا و پیراسته از شایبه شرك خواهد
یعنی تأویل آیه در شأن ؛«3» « این آیه در شأن قائم و اصحاب آن حضرت نازل شده است » : گردید. امام صادق علیه السّلام فرمود
آنان است.
.«4» « وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ » 5. همچنین آیه
.«5» « مقصود از بندگان صالح خدا در آیه، پیروان مهدي آخر الزمانند » : امام باقر علیه السّلام میفرماید
صفحه 295 از 345
این آیه همانند آیه پیشین نوید میدهد که در نهایت، بندگان شایسته خدا وارثان زمین خواهند بود؛ یعنی کاملا جایگزین مستکبران
جهانخوار خواهند گردید و پهناي زمین در اختیار صالحان قرار خواهد گرفت؛ و این وعده پروردگار، وعده صدق است که حتما
انجام خواهد گرفت. همه جهانیان در انتظار روز موعود هستند که شایستگان، زمام امور را به دست گیرند و نهایتا چنین خواهد شد؛
. 1) ر. ك: تفسیر قمی، ج 2، ص 133 )
خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهاي شایسته انجام دهند، وعده داده است که حتما آنان را در پهناي زمین » (2)
جایگزین [مستکبران قرار دهد، همان گونه که پیشینیان را جایگزین آنان قرار داد؛ و آن دینی را که برایشان پسندیده است حاکم
.55 : نور 24 .« نماید و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند تا راه توحید را پیش گیرند و شرك نورزند
. 3) نعمانی، الغیبه، ص 240 ، شماره 35 )
در کتاب زبور [مزامیر داوود] پس از تذکّر [به مواعظ و اندرزها] نوشتیم [ثبت نمودیم که بندگان شایسته ما وارثان زمین » (4)
.105 : انبیاء 21 .« خواهند بود
. 5) سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج 3، ص 75 )
ص: 454
و این جز با ظهور حضرت مهدي- عجل اللّه تعالی فرجه- تحقق نخواهد یافت؛ زیرا آن حضرت یگانه منادي ،«1» « إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ »
حق است که از جایگاه حق و عدالت و حیانی سخن خواهد گفت.
زبور داوود] فصل 37 عینا آنچه قرآن نقل کرده آمده است؛ نخست پند و اندرزهایی مطرح میسازد (من بعد ] « مزامیر » در کتاب
صالحان وارث زمین خواهند بود؛ زیرا آنان که از وي (خداوند) برکت » : الذکر)، سپس در آیههاي 11 و 18 و 22 و 29 میگوید
.«2» « یابند وارث زمین میگردند و اما آنان که ملعون وياند منقطع خواهند شد
طبرسی در این زمینه بحث گستردهاي دارد و از دیدگاه روایات متواتره فریقین تأویل آیه را درباره ظهور مهدي موعود اثبات
«3» . میکند
.«4» «... فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ، أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبا، ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَ  قا، فَأَنْبَتْنا فِیها حَبا ... مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ » 6. آیات
.«5» « منظور این است: علمی که به دست میآورید دقت کنید تا از چه کسی تلقی میکنید » : امام باقر علیه السّلام فرمود
بدون شک علم غذاي روح است؛ همان گونه که طعام غذاي جسم است؛ پس همان طور که بر انسان لازم است بداند طعام نیکو و
غذاي نافع را که ضامن سلامت جسم و تن درستی است، آن است که از جانب خداوند میآید و تنها خداوند است که آن را براي
رفاه و گشایش معیشت او فراهم آورده است، باید بداند که علم سودمند و غذاي سالم براي تقویت و رشد روح و تزکیه نفس آن
است که از جانب پروردگار و به دست اولیاي مخلص پروردگار ارزانی داشته شده است؛ آنان که پیشوایان هدایت و چراغهاي
فراسوي ظلمتاند؛ لذا نباید به درب خانه آنان که از منزلگاه وحی خداوند و سرچشمههاي فیض مداوم او دور و نسبت به آن
.55 : بیگانهاند ( 1) یونس 10
.856 - 2) ر. ك: کتاب مقدس، عهد عتیق، ص 857 )
.66 - 3) ر. ك: طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص 67 )
پس انسان باید به خوراك خود بنگرد؛ که ما آب را به صورت بارشی فرو ریختیم، آنگاه زمین را با شکافتنی [لازم شکافتیم؛ » (4)
.24 -32 : عبس 80 .« پس در آن، دانه رویانیدیم ... تا [وسیله استفاده شما و دامهایتان باشد
. 5) رجال کشی، چاپ نجف، ص 10 و 11 )
ص: 455
صفحه 296 از 345
پناه برد.
زیرا طعام شامل طعام جسم و طعام روح- هر دو- میشود؛ همان گونه که انسان شامل بدن و » : مرحوم فیض کاشانی میگوید
روح- هر دو- میشود؛ پس همان گونه که انسان مأمور است در غذاي جسمانی خود دقت کند تا دریابد که از نزد خداوند فرو
فرستاده شده است، باید به غذاي روحانی خود که همان علم است نیز توجه داشته باشد تا بداند که از نزد خداوند ارزانی شده
است؛ بدین گونه که پروردگار باران وحی را بر سرزمین نبوت و درخت رسالت و سرچشمه حکمت بارید و در نتیجه آن، دانههاي
حقیقت و میوههاي معرفت سر برآورد تا ارواح شایستگان تربیت از آن تغذیه کند. پس سخن حضرت که میفرماید علم خود را
مواظبت کند [و ببیند] از چه کسی فرا میگیرد، معنایش این خواهد شد که سزاوار است علم خویش را از منزلگاههاي وحی و منابع
حکمت، اهل بیت، بیاموزد؛ آنان که دانش خویش را از منبع امین وحی، [به گونهاي خالص، پاك و پاکیزه فرا گرفتهاند.- فیض
.«1» « کاشانی سپس اضافه میکند:- این، تأویل آیه است که همان باطن آیه را تشکیل میدهد و در جنب ظاهر آن اراده شده است
جعل حدیث از زبان ائمه
شدیدا مایه تأسف است که میبینیم حدیث سازي در تفاسیر منسوب به سلف صالح به ویژه ائمه اهل بیت علیهم السّلام رواج فراوان
داشته است؛ زیرا دروغ پردازان با درك موقعیت بالاي اهل بیت در میان امت و مقبولیت والاي ایشان نزد خاصه و عامه، زمینه
مناسبی براي ترویج سخنان باطل خود و داغ شدن بازار کساد کالاي کم بهاي خود یافتند؛ لذا به حدیث سازي و جعل سند و نسبت
دادن آن به پیشینیان و ائمه اطهار علیهم السّلام پرداختند تا پذیرفته شود. بیشتر این افتراها، گذشته از ناسازگاري با طبع سلیم و عقل
رشید، با قداست اسلام و مبانی حکیمانه آن نیز در تضاد است و خوشبختانه اکثر این گونه روایات ساختگی یا مقطوع السندند یا
سندهاي سستی دارند که به وسیله رجالی ضعیف و مشهور به جعل و حدیث سازي، شکل یافته ( 1) تفسیر صافی، ج 2، ص 789 با
تصرف و تلخیص.
ص: 456
است که خود موجب سقوط آنها از درجه اعتبار گردیده است؛ از این رو برخی جوامع حدیثی که انباشته از این گونه تفاسیر مأثور
(نقل شده) از ائمه علیهم السّلام است، جز اندکی از احادیث آن قابل اعتنا نیست؛ چنان که در آینده خواهد آمد.
مثلا تفسیر ابو نضر محمد بن مسعود عیاشی (متوفاي 320 ) که یکی از معتبرترین و جامعترین تفاسیر مأثور است، اکنون فاقد سند
گردیده است و برخی از ناسخان (کپی نویسان) با دلیلی غیر موجه اسانید آن را حذف کردهاند؛ لذا چنین تفسیر گرانبهایی را از
حجیت و درجه اعتبار ساقط کردهاند. با کمال تأسف، آنچه که از این تفسیر به دست ما رسیده است، تنها بخشی از اول آن است
که اسناد آن هم حذف گردیده است. همچنین تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی (متوفاي حدود 300 ) که اسانید آن نیز حذف شده
است. نیز تفسیر محمد بن عباس ماهیار معروف به ابن حجام (متوفاي حدود 330 ) که از آن جز یک سري روایات مقطوع الاسناد
چیزي بر جاي نمانده است.
این بود تفاسیري که به وسیله روایاتی داراي سند، به ائمه اهل بیت علیهم السّلام میرسید؛ که اسناد آن حذف گردیده و فاقد اعتبار
شدهاند و نمیتوان براي شناخت نظریات ائمه علیهم السّلام در زمینه تفسیر، به آنها تمسک جست.
متوفاي 150 ) که آن را از امام باقر علیه السّلام روایت کرده ) «1» تفسیر ابو الجارود زیاد بن منذر همدانی خارفی ملقب به سرحوب
است، ضعیف است و اعتبار ندارد؛ زیرا ابو الجارود یکی از رهبران زیدیه است که از راه ائمه علیهم السّلام منحرفند و فرقه جارودیه
خدا ابو الجارود را لعنت » : یا سرحوبیه به او نسبت داده میشود. نیز امام صادق علیه السّلام او را نفرین کرده و درباره او فرموده است
ابو الجارود پیش از مرگ به خوردن مسکرات دست زد و ولایت » : محمد بن سنان میگوید .« کند؛ او کور قلب و کور چشم است
صفحه 297 از 345
از ابو بصیر روایت شده است که: .«2» « کافران را پذیرفت
امام صادق علیه السّلام از سه نفر به نامهاي کثیر النوا، سالم بن ابی حفصه و ابو الجارود یاد کرد و فرمود: دروغگو، دروغپرداز و »
1) سرحوب نام شغال است؛ و گفته شده سرحوب شیطانی کور است که در دریا سکنی ) .«3» « کافرند، لعنت خدا بر ایشان باد
گزیده است.
. 2) فهرست ابن ندیم، ص 267 )
. 3) معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 323 )
ص: 457
وَ لا یَأْبَ » تفسیر منسوب به امام حسن عسکري علیه السّلام که مشتمل بر تفسیر سوره حمد و آیات پراکندهاي از سوره بقره تا
از آیه شماره 282 است. « الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا
چنین پنداشتهاند که امام عسکري علیه السّلام آن را املا کرده است و دو نفر از مردم استرآباد- ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد
و ابو الحسن علی بن محمد بن سیّار که در پی آموختن علم، به محضر امام علیه السّلام در سامرا شرفیاب شده بودند- آن را
نوشتهاند.
راوي آن دو، ابو الحسن محمد بن قاسم خطیب معروف به مفسر استرآبادي است؛ که هم دو نفر نویسنده تفسیر و هم راوي آنها، هر
«1» . سه مجهول الحالاند. بنابراین، سه نفر مجهول الحال در نقل و تدوین چنین تفسیر ناقصی دست به دست یک دیگر دادهاند
احمد بن محمد سیّاري (متوفاي 268 ) نیز تفسیري پراکنده و مختصر دارد که در آن بر احادیث منقول از ائمه علیهم السّلام تکیه
کرده است، در حالی که- متأسفانه- چنان که شرح حال نویسان آوردهاند احادیثش ضعیف و مذهبش فاسد است و روایاتش غیر
قابل اعتماد و مراسیل زیادي دارد. قمیها که در نقل حدیث اهل دقتاند هر روایتی را که در کتابهاي حدیثی از طریق سیاري
«2» . روایت شده است حذف کرده، نقل نمیکردند
تفسیر نعمانی، منسوب به ابو عبد اللّه محمد بن ابراهیم نعمانی یکی از برجستگان قرن چهارم (متوفاي 360 ) نیز تفسیري مجهول
است. مؤلف آن ناشناخته است و به طور اتفاقی به نعمانی نسبت داده شده، ولی به اثبات نرسیده است. این تفسیر که بنا بر پندار
نویسنده آن در بردارنده توجیه روایات متعارض است، به سه نفر از شخصیتهاي درخشان تاریخ اسلام نسبت داده شده است:
سید مرتضی علم الهدي، سعد بن عبد اللّه اشعري قمی و نعمانی؛ که نسبت به هر سه آنان دروغ محض است و قلم چنین چهرههاي
. 1) ر. ك: الذریعه، ج 4، ص 285 . معجم رجال الحدیث، ج 12 ، ص 147 و ج 17 ، ص 156 و 157 ) «3» . بارزي از آن مبراست
.282 - 2) الذریعه، ج 17 ، ص 52 . معجم رجال الحدیث، ج 2، ص 284 )
.222 - مشروحتر سخن گفتهایم. مراجعه شود به ص 225 « صیانۀ القرآن من التحریف » 3) درباره این رساله مجهول النسب در کتاب )
ص: 458
تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی (متوفاي 329 ) ساخته یکی از شاگردان مجهول الحال او، به نام ابو الفضل عباس بن محمد
علوي است. اندکی از تفسیر را با املاي استاد خود علی بن ابراهیم فرا گرفته و آن را با تفسیر ابو الجارود- که شرح حال او
گذشت- درآمیخته و برخی از روایاتی را که از طرق دیگران به دست آورده نیز بدان افزوده است؛ در نتیجه تفسیري آمیخته از سه
گونه سند فراهم آمده و تا کنون روشن نشده است عباس علوي- واضع این تفسیر- کیست؛ و راوي عباس علوي هم مجهول است؛
لذا بر طریق این تفسیر مهر صحت نهاده نشده است و ارباب جوامع حدیثی معتبر هم آن را معتمد نشمردهاند و از آن کتاب هیچ نقل
نکردهاند. تنها روایات علی بن ابراهیم را به سندهاي خودشان از او- نه از کتابش- نقل کردهاند؛ لذا تفسیري است که انتساب آن
«1» . نامعلوم است
صفحه 298 از 345
در قرن یازدهم دو محدث بزرگ؛ سید هاشم بن سلیمان بحرانی (متوفاي 1107 یا 1109 ) و عبد علی بن جمعه حویزي (متوفاي
1091 ) به پا خاستند و به جمعآوري احادیث مأثور از اهل بیت علیهم السّلام در زمینه تفسیر پرداختند. این احادیث را از درون
کتابهاي تفسیري و نیز سایر کتابهاي حدیثی امثال کافی و کتابهاي صدوق و شیخ طوسی و مشابه اینها گرد آوردند. سید
نامید. « نور الثقلین » ، نامید، و حویزي آنچه را که گرد آورد « البرهان » بحرانی آنچه را جمعآوري کرد
این دو مجموعه حاوي تفسیر بسیاري از آیات قرآن کریم به صورت پراکنده بر حسب ترتیب سورههاست که از هر سوره، چند آیه
را در بر میگیرد، ولی آیه را به طور کامل تفسیر نمیکند و فقط به همان بخش که حدیث مأثور به آن نظر دارد، میپردازد.
ولی قریب به اتفاق این روایات در میزان اعتبار، وزنی ندارند؛ زیرا یا سند آنها ضعیف یا مرسل است؛ یا مقطوع السند است و یا مفاد
آن با اصول عقاید و مبانی شریعت ناسازگار است. گذشته از آن، احیانا با علم یا عقل سلیم نیز مخالف است.
تمامی این جهات موجب میگردد تا صدور چنین احادیثی از ائمه اهل بیت علیهم السّلام بعید به نظر برسد؛ زیرا ساحت قدس آن
.229 - بزرگواران از انتساب این گونه اخبار ( 1) ر. ك: الذریعه، ج 4، ص 302 و 303 . صیانۀ القرآن من التحریف، ص 231
ص: 459
ناهمگون پاك و منزه است.
به عنوان مثال، درباره تفسیر علی بن ابراهیم قمی به کاوش کوتاهی دست میزنیم؛ چون یکی از معروفترین و کاملترین تفاسیري
به حساب میآید که بر احادیث مأثور استوار است. البته معایب چندي هم دارد که خوشبختانه در برابر محاسن بسیار آن، اندك
اکنون- به عنوان نمونه- به .« کفی بالمرء نبلا أن تعدّ معایبه؛ در کمال هر کسی همین بس که کاستیهاي او بر شمرده شود » . است
برخی از آن موارد اشاره میکنیم:
چنین آمده است: خداوند حوّا را «1» « الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً » در تفسیر آیه
از آخرین استخوانهاي دنده آدم آفرید.
و به هیچ « من جنسها » یعنی ؛« خَلَقَ مِنْها » . حال آنکه مراد در آیه، جنس است «2» . این مورد در چند جاي این تفسیر تکرار شده است
وَ مِنْ » : یا میفرماید .«3» « وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً » : عنوان به فرد نظر ندارد؛ همان طور که در آیهاي دیگر آمده است
که در تمام اینها مراد، جنس است نه فرد. «4» « آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَۀً
داستان آفرینش حوا از استخوان دنده آدم، منشأ اسرائیلی دارد که به چنین تفسیرهایی راه یافته است. داستان دو فرشته بابل، هاروت
و ماروت، نیز ساخته دست یهود است که گفتهاند: آن دو کافر شدند- العیاذ باللّه- و زنا کردند و به پرستش بتان پرداختند و زن
و اباطیلی از این دست که با عصمت فرشتگان که در قرآن به آن تصریح «5» ، زانیه مسخ شده، در آسمان به صورت ستاره در آمد
داستان جن و نسناس که گفتهاند پیش از انسان آفریده شدند و مایه عبرت و پند آموزي «6» . شده است ناسازگار و در تضاد است
پروردگاري که شما را از نفس واحدي آفرید و جفتش را » ( نیز داستان نامگذاري فرزند آدم و حوّا که ( 1 «7» . فرشتگان گردیدند
.1 : نساء 4 .« [نیز] از او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاري پراکنده گردانید
. 2) تفسیر قمی، ج 1، ص 45 و 130 و ج 2، ص 115 )
.72 : نحل 16 .« و خدا براي شما از خودتان همسرانی قرار داد » (3)
روم .« و از نشانههاي او اینکه از [نوع خودتان همسرانی براي شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد » (4)
.21 :30
. 5) تفسیر قمی، ج 1، ص 56 )
. 6) همان، ج 2، ص 51 )
صفحه 299 از 345
. 7) همان، ج 1، ص 36 )
ص: 460
همچنین داستان «1» . گفتهاند آن دو، نام او را عبد الحارث (که میگویند نام شیطان است) نهادند، و براي خدا شریک قائل شدند
زمین که بر پشت ماهی نهاده شده و آن بر روي آب قرار گرفته و آب هم بر روي صخره و صخره بر روي شاخ گاوي بی مو و گاو
«2» . بر روي زمین نمناك واقع شده است ... و دیگر معلوم نیست
همه اینها افسانههایی کهن است که در این تفسیر بدون هیچ دلیل معقولی آورده شده است.
علاوه بر این، مطالبی در آن آمده است که عصمت انبیا و مقام قداست آنان را زیر سؤال میبرد؛ مثلا داستان داوود و اوریا، همان
«3» . طور که در افسانههاي بنی اسرائیل آمده است در این تفسیر- نیز با کمال تأسف- بازگو شده است
همچنین قصه تردید «4» . داستان زینب بنت جحش نیز- درست همان طور که داستان سراهاي عامه بافتهاند- در اینجا آمده است
گرفتاري ایوب و عفونت یافتن بدنش؛ «6» ؛ داستان حجر موسی «5» ؛ زکریا و مجازات او به سه روز روزه گرفتن و بسته شدن زبان او
دفن «10» ؛ و اینکه او بود که خدا را از یاد برد «9» ؛ اقدام یوسف در ارتکاب فحشاء «8» ؛ فوت شدن نماز عصر حضرت سلیمان «7»
و از این گونه «12» ؛ و سخن او با خدا که اگر بر دشمنانم خشم نگیري من دیگر پیامبر تو نیستم «11» ، موسی بدون غسل و کفن
افسانهها به انبیاي بزرگ نسبت داده شده که کاملا بعید است ائمه علیهم السّلام چنین سخنانی را بر زبان جاري ساخته باشند و
ساحت آنان از چنین سخنانی پیراسته است.
همچنین در آن سخنانی آمده است که با علم سازش ندارد؛ مثلا درباره خسوف و کسوف سخنانی بسیار شگفتآور و دور از واقع
. به چشم میخورد. در تفسیر آیه ( 1) همان، ص 251
. 2) همان، ج 2، ص 58 و 59 )
.230 - 3) همان، ص 232 )
. 4) همان، ص 172 و 173 )
. 5) همان، ج 1، ص 101 و 102 )
. 6) همان، ج 2، ص 197 )
. 7) همان، ص 239 و 240 )
. 8) همان، ص 234 )
. 9) همان، ج 1، ص 342 )
. 10 ) همان، ص 344 و 345 )
. 11 ) همان، ج 2، ص 146 )
. 12 ) همان، ص 145 )
ص: 461
آمده است: از جمله اوقاتی که خداوند مقرر داشته «1» « وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَۀَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَۀَ النَّهارِ مُبْصِ رَةً »
دریایی است که میان آسمان و زمین واقع است و خداوند مدار خورشید و ماه و ستارگان و سیارات را در آن قرار داده است؛ سپس
تمام آنها را بر چرخی قرار داده و فرشتهاي را که تحت امر او هفتاد هزار فرشته فلک را میچرخانند، بر چرخ مأمور کرده است تا
خورشید و ماه و ستارگان و سیارگان (کهکشانها) به فرمان او حرکت کنند و در مدار خود قرار گیرند، ولی اگر گناه بندگان زیاد
شود و خداوند بخواهد آنان را با یکی از نشانههاي قدرت خود مورد عتاب و نکوهش قرار دهد، به فرشته مأمور چرخش آسمان
صفحه 300 از 345
فرمان میدهد تا مداري را که خورشید و ماه و ستارگان و کهکشانها در آن قرار دارند از میان بردارد. آنگاه آن فرشته، به هفتاد
هزار فرشته تحت امر خود فرمان میدهد که چرخ را از مدار خود خارج کنند. چون چنین کنند، خورشید به دریا افکنده میشود و
حرارتش کم شده، نور آن تغییر میکند؛ همین کار را با ماه نیز میکنند؛ و هر گاه خدا اراده کند که آنها را از دریا خارج سازد و
به مدار خودشان برگرداند، به فرشته دستور میدهد که چرخ را به مدار خود برگردانند و در این هنگام، خورشید- در حالی که
کدر است- از آب خارج میشود و ماه نیز چنین حالتی را دارد! درباره مساحت زمین و خورشید و ماه چنین آمده است: مساحت
زمین مسافتی حدود 500 سال است. مقدار چهار صد سال خراب غیر آباد و صد سال آباد.
مساحت خورشید 60 فرسخ در 60 فرسخ است و مساحت ماه 40 فرسخ در 40 فرسخ! سوزانتر بودن خورشید نسبت به ماه را چنین
تعلیل کرده است: خداوند خورشید را از روشنایی آتش و زلالی آب آفرید، یک لایه از این و یک لایه از آن؛ تا اینکه هفت لایه
روي هم قرار گرفت. سپس جامهاي از آتش بر آن افکند، لذا خورشید سوزندهتر از ماه شد.
و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم؛ نشانه » ( سپس درباره آفرینش ماه آورده است: ماه را از پرتو آتش و زلالی آب آفرید؛ یک ( 1
.12 : اسراء 17 .« شب را تیرهگون و نشانه روز را روشنی بخش گردانیدیم
ص: 462
لایه از این و یک لایه از آن؛ تا اینکه هفت لایه روي هم قرار گرفت، آنگاه لباسی از آب بر آن افکند؛ لذا ماه از خورشید خنکتر
«1» . گردید
همچنین افسانههایی در آن آمده است که با عقل و سرشت سازگاري ندارد؛ مانند داستان مردي که پاي او را در هند یا ماوراي هند
یا داستان پادشاه روم و حضور امام حسن و یزید در نزد او؛ که به محاکمه این دو پرداخت «2» . بستهاند و تا آخر دنیا خواهد زیست
یا «4» . مادر عوج که بیست انگشت دارد و در هر انگشت دو ناخن همچون داس « عناق » یا داستان «3» . و سؤالات عجیبی مطرح کرد
یا داستان مارمولک که در آتش نمرود میدمید «5» . داستان اسرافیل که هر آسمان را با یک قدم میپیماید و پردهدار خداوند است
«7» . یا اینکه یأجوج و مأجوج مردم را میخورند «6» . و غورباغه در خاموش ساختن آن میکوشید
و «9» « دابۀ الارض » و «8» « بعوضه » همچنین گاهی واژهها به اشیا یا اشخاصی تفسیر شده است که هیچ تناسبی بین آنها نیست؛ مثلا
و «11» به فرزند « حبّه » به جنین سقط شده و « ورقه » به علی علیه السّلام تفسیر شده و نیز «10» « بَلْ کَ ذَّبُوا بِالسَّاعَۀِ » در آیه « ساعت »
به علی و « بحرین » به امام حسن و امام حسین علیهما السّلام و « مغربین » به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و علی علیه السّلام و « مشرقین »
سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ » در آیه « ثقلان » کما اینکه «12» ، به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تفسیر شده « برزخ » فاطمه علیهما السّلام و
«15» . به قیام با شمشیر تفسیر گردیده است « فاحشه » و «14» به کتاب و عترت «13» « الثَّقَلانِ
در آینده- در بحثی گسترده- پیرامون روایات تفسیري و راه شناخت صحیح و سقیم آن، سخن خواهیم گفت. البته باید متذکر
باشیم که نسبت دادن برخی احادیث تفسیري ضعیف به امامان معصوم با عنوان تفسیر قرآن، مستوجب دو ( 1) ر. ك: تفسیر قمی، ج
.14 - 2، ص 17
. 2) همان، ج 1، ص 166 و 167 )
.269 - 3) همان، ج 2، ص 272 )
. 4) همان، ص 134 )
. 5) همان، ص 28 )
. 6) همان، ص 73 )
. 7) همان، ص 76 )
صفحه 301 از 345
. 8) همان، ج 1، ص 35 )
. 9) همان، ج 2، ص 130 و 131 )
. 11 . تفسیر قمی، ج 2، ص 112 : 10 ) فرقان 25 )
. 11 ) تفسیر قمی، ج 1، ص 203 )
. 12 ) همان، ج 2، ص 344 )
.31 : 13 ) رحمان 55 )
. 14 ) تفسیر قمی، ص 345 )
. 15 ) همان، ص 193 )
ص: 463
خطاي بزرگ است: اولا نسبت دادن چیزي که انتساب آن به معصوم معلوم نیست.
ثانیا تفسیر کلام خدا بدون آگاهی از آن؛ پس از روي جهل و نادانی، هم به خدا و هم به عترت طاهره چیزي نسبت دادهایم و این
«1» ؛ کفی بالمرء کذبا أن یحدّث بکلّ ما سمع » : خود گناه بزرگی است. در وصیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به ابو ذر آمده است
.« همین که آدمی هر چه بشنود بازگو کند، براي دروغگو دانستن آن، کافی است
نمونههایی از تفاسیر معتبر منقول از اهل بیت
اشاره
حال به بررسی نمونههایی از تفاسیر منقول از اهل بیت علیهم السّلام میپردازیم که میتواند به عنوان آموزش کیفیت صحیح
پرداختن به تفسیر قرآن کریم و روش استنباط معانی حکیمانه آن، استفاده شود. مهمترین این نمونهها را از درون کتابهاي معتبر
که داراي اسناد صحیح و بیاشکال است، برگزیدیم. اینک به عنوان مثال، تفاسیري را که درباره آیه وضو، آیه قصر در سفر، آیه
خمس، قطع ید سارق، تحریم خمر، کیفر قتل مؤمن، سه طلاقه کردن زن، متعه زن و متعه حج، رجعت و بدا آمده است، ذیلا
یادآور میشویم:
1. آیه وضو
اشاره
«2» «... وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ »
مسح سر
ثقۀ الاسلام کلینی از طریق علی بن ابراهیم نقل میکند که زراره از امام باقر علیه السّلام درباره مسح سر- که به قسمتی از سر
از کجا این را دریافتهاي؟ امام تبسمی کرد و آنگاه فرمود: اي زراره! این حکم پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و » : کفایت میکند- پرسید
فَاغْسِلُوا » : آله است و در آیه قرآن نیز آمده است.- آنگاه تفصیلا درباره آن سخن گفت و فرمود:- زیرا خداوند وقتی فرمود
صفحه 302 از 345
وَ» : و آنگاه با تفاوت در تعبیر فرمود « وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ » : دریافتیم که باید تمام صورت شسته شود. سپس فرمود « وُجُوهَکُمْ
چنین دریافتیم که باید برخی از سر مراد ( 1) وسائل الشیعه، ج 12 ، ص 188 ، کتاب « برؤوسکم » : و وقتی که فرمود « امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ
. العشره، باب 118 ، شماره 1
.6 : 2) مائده 5 )
ص: 464
یعنی خداوند اسلوب گفتار را تغییر داد و حرف ربط (باء) را میان فعل و متعلّق آن آورد؛ با اینکه در ؛«1» « باشد- به خاطر وجود باء
ظاهر، نیازي به آن نبود؛ زیرا هر دو فعل (غسل و مسح) متعدي به نفسه هستند و گفته میشود: مسحه مسحا و غسله غسلا. پس
زیادة » ناگزیر باید در اینجا دلیلی باشد و نکتهاي معنوي در نظر باشد که چنین زیادي به ظاهر غیر لازمی، در آیه آمده است؛ زیرا
.«2» « المبانی تدلّ علی زیادة المعانی
در اینجا، تبعیض در محل مسح را روشن میسازد. « باء » امام علیه السّلام به این نکته خفی اشاره کرده که با توجه به موضع حرف
وَ امْسَحُوا » فراگیري تمام سر است چنان که در شستن صورت این گونه است، ولی « وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ » : حضرت میفرماید
این معنا را ایجاب میکند که تنها مسح مرتبط به سر، مورد تکلیف است؛ یعنی تکلیف همان حصول ربط مسح به سر « بِرُؤُسِکُمْ
است نه بیشتر؛ که این مقدار از مسح، با نخستین کشیدن دست مرطوب به سر حاصل میشود و وقتی فرد، دست را مثلا بر جلوي سر
بگذارد و آن را بکشد پیوستگی مسح به سر، صدق میکند و با همین مقدار، تکلیف ساقط میگردد؛ زیرا مکلف به با همین مقدار،
امتثال شده است و تعدد در امتثال لازم نیست؛ چنان که در علم اصول بیان شده است.
اگر به طور مطلق ذکر شود، ایجاب میکند تا تمامی محلّ، مسح (دست کشیده) یا غسل (شسته) « غسل » مانند « مسح » توضیح اینکه
شود و مقتضاي آن استیعاب، فراگیري تمامی محل ممسوح یا مغسول است؛ چنان که در شستن صورت و دو دست تا مرفق،
اضافه شده است با آنکه طبق معمول نیازي « باء » فراگیري کامل شرط است، ولی درباره مسح سر، ملاحظه میشود که حرف ربط
فعل متعدي است و به حرف ربط نیازي ندارد؛ از این رو باید نکتهاي در کار باشد که این « غسل » مانند « مسح » بدان نیست؛ زیرا
زیادتی را ایجاب کرده است.
. میتوان به دست آورد که در ( 1) کافی، ج 3، ص 30 ، شماره 4 «3» است « ربط الصاقی » که « باء » لذا با دقت در مفاد
2) هر چه بر ارکان و اجزاي کلام افزون شود، دلیل بر فزونی معنا است. )
3) صرفا میرساند که فعل، نسبت به متعلّقش، ربط الصاقی دارد و تنها باید با آن پیوستگی پیدا کند. )
ص: 465
مسح سر، تکلیف، استیعاب مسح (فراگیري دست کشیدن) نیست، بلکه تکلیف تنها الصاق (پیوستگی) مسح به سر است که با اولین
دست کشیدن بر سر، تحقق مییابد و نیاز به استمرار و تداوم و استیعاب ندارد؛ زیرا هر تکلیفی با انجام اولین بار ساقط میگردد، و
به تکرار یا ادامه آن نیازي نیست.
ضمنا روشن گردید که چگونه امام علیه السّلام راه استفاده از قرآن را نشان میدهد و به زراره- که از دانشمندان و اندیشوران عصر
به شمار میرفت- میآموزد که چگونه میتوان از نکات و ظرایف به کار رفته در تعابیر قرآنی، فایده کلان برد و احکام فراوانی
استنباط نمود. از همین جاست که متذکر شدیم روش تفاسیر امامان، بیشتر براي تعلیم شیوه دستیابی به حقایق قرآنی است، تا با دقت
در دقایق کلامی قرآن بهرهبرداري کلان حاصل شود.
در معناي « باء » نکته دیگري که نباید مخفی بماند این است که این برداشت، چنان که بعضی گمان کردهاند، به معناي استعمال
تبعیض نیست، بلکه ساختار عبارت و ترکیب خاص آن- زیاد شدن چیزي که ظاهرا لازم نیست- این حکم را- یعنی کفایت مسح به
صفحه 303 از 345
؛« باء » بخشی از سر- افاده میکند و بنابراین تبعیض در ممسوح (اختیار بخشی از سر) از تمام جمله به دست میآید نه از خصوص
افاده تبعیض میکند و بر سر این مطلب با دیگران به جدال « باء » نیست. بنابراین، اینکه برخی گفتهاند « باء » زیرا تبعیض جزو معانی
پرداختهاند بی وجه مینماید.
افاده تبعیض میکند اختلاف کردهاند؛ بعضی گفتهاند مطلقا این معنا را افاده « باء » برخی بر سر اینکه » : شیخ محمد عبده میگوید
است- افاده میکند و اینکه « باء » این معنا را تنها در ضمن معناي الصاق- که یکی از معانی « باء » ، نمیکند و برخی گفتهاند استقلالا
در اینجا به معناي الصاق است؛ نه معناي تبعیض « باء » گفته شود زاید است روشن نیست- او ادامه میدهد:- حقیقت این است که
چه میفهمد. عرب از « مسح بکذا- یا- مسح کذا » دارد و نه معناي سببیت و تنها چیزي که معتبر است این است که یک فرد عرب از
این را میفهمد که این فرد دستش را بر روي « مسح بعنق الفرس و ساقه او بالرکن او الحجر » و در « مسح رأس الیتیم- یا- علی رأسه »
آن کشیده است و آن را- نه در ماسح و نه در ممسوح- مقید نمیسازد؛ یعنی شرط
ص: 466
نیست که با تمام کف مسح کند؛ همان طور که شرط نیست تمام بخشهاي سر یا گردن یا ساق یا رکن یا سنگ را مسح کرده
فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ » باشد. این معنایی است که هر کس بهرهاي از این زبان- عربی- دارد از لا به لاي آنچه گفته شد و نیز از آیه
البته بنابر قول صحیح و مختار که مسح با دست بوده است نه با شمشیر- و از شعر: -«1» « الْأَعْناقِ
و لمّا قضینا من منی کل حاجۀ و مسّح بالأرکان من هو ماسح
به روشنی میفهمد.- عبده در پایان نتیجه میگیرد که:- ظاهر آیه دلالت بر این دارد که مسح قسمتی از سر، در امتثال [دستور «2»
مربوط] کفایت میکند؛ چون معناي لغوي مسح هم همین است و چنین مسحی با حرکت دادن عضو ماسح- در حالی که به ممسوح
.«3» « چسبیده باشد- محقق میشود. بنابراین در آیه اجمالی وجود ندارد
فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ » در آیه « باء » نیز امام علیه السّلام براي اثبات عدم وجوب مسح تمام صورت و دو دست در تیمم به وجود
استدلال نموده است، چون در آیه نگفته است: امسحوا وجوهکم و أیدیکم، تا اینکه وجوب استیعاب (مسح تمام «4» « أَیْدِیکُمْ مِنْهُ
صورت و دستها) را افاده کند.
جز این معنا (یعنی مسح بخشی از سر) را اصلا احتمال نداده است. « وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ » : محمد بن ادریس شافعی هم در آیه وضو
معنایی که از آیه به دست میآید این است که هر کس بخشی از سر خود را مسح کند، مسح به سر انجام گرفته » : وي میگوید
است و آیه معناي دیگري بیش از این را بر نمیتابد و روشنترین معناي آیه همین است و روایات نیز دلالت میکند که مسح تمام
سر واجب نیست. وقتی سنت چنین دلالتی داشت معناي آیه این خواهد شد که هر گاه کسی بخشی از سرش را مسح کند کفایت
.«5» « میکند
آنگاه به دست کشیدن بر ساقها و گردنهاي » ( اگر کسی به هر بخش از سرش- چنانچه ( 1 » : نیز میگوید « الأمّ » شافعی در کتاب
.33 : ص 38 .« آنان پرداخت
فارغ شدیم، ارکان بیت- چهار گوشهي خانهي خدا- را هر که باید مسح کند، مسح کرد. « منی » 2) و موقعی که از اعمال، در )
. 3) تفسیر المنار، ج 6، ص 226 و 227 )
.6 : 4) مائده 5 )
. 5) شافعی، احکام القرآن، گردآوري و تدوین ابو بکر بیهقی صاحب سنن، ج 1، ص 44 )
ص: 467
موي نداشته باشد- یا به هر قسمت از موي سرش چه با یک انگشت و چه با قسمتی از انگشت یا با کف دست مسح کند یا به کسی
صفحه 304 از 345
دستور دهد که دستش را گرفته، سرش را بدان مسح کند، کفایت میکند و نیز اگر به دو طرف سرش با یکی از آن دو یا بخشی از
.«1» « آن، مسح کند کافی است؛ زیرا آنها هم جزو سر به حساب میآیند
معلوم است که این ادوات و ابزار (حروف) براي افاده معانی وضع » : او دلیل معقول بودن برداشت خود از آیه را چنین بیان میدارد
شدهاند؛ پس هر زمان بتوانیم آنها را در معنایی که در بر دارند استفاده کنیم باید آنها را در همان وجه به کار ببریم؛ اگر چه گاهی
واقع میشوند و میتوانند زاید باشند، ولی تا وقتی میتوانیم آنها را به شکلی استفاده کنیم که داراي معنا «2» اوقات صله کلام
در آیه براي افاده تبعیض است به دلیل اینکه اگر گفته شود « باء » باشند، نباید آنها را زاید بدانیم؛ از این روست که ما گفتیم
« مسحت الحائط » آنچه به ذهن میآید این است که دست، بخشی از دیوار را مسح کرده است و اگر گفتید « مسحت یدي بالحائط »
باشد با « باء » معناي مفهوم از این عبارت این است که تمام دیوار را مسح کردهاید، نه بخشی از آن را. با این بیان، فرق بین حالتی که
.« حالتی که نباشد- در عرف و لغت- روشن گردید
اگر » : نقل میکند تقویت مینماید. در آن روایت آمده است «3» شافعی در ادامه، این برداشت خود را با روایتی که از ابراهیم
.« بخشی از سر را مسح کند، مجزي است
بود بر وجوب مسح تمام سر دلالت میکرد.- اضافه میکند:- از سخن ابراهیم روشن « امسحوا رؤوسکم » اگر آیه » : شافعی میگوید
.«4» « در اینجا براي افاده تبعیض است و نظر او در نزد لغتشناسان پذیرفته و مقبول است « باء » شد که آوردن
دلیل شافعی این است که اگر کسی بگوید: مسحت المندیل (دستمال) این جمله زمانی صادق خواهد بود که » : فخر رازي میگوید
در صدق آن- کافی است که برخی از آن را مسح ( 1) الأمّ، -« مسحت یدي بالمندیل » : تمام آن را مسح کرده باشد؛ اما اگر بگوید
. ج 1، ص 41
در اصطلاح نحویان زاید بودن را میرساند و صرفا افاده تأکید میکند. « صله » (2)
وي مردي صالح و فقیهی پرهیزگار و کم تکلف » : 3) وي ابراهیم بن یزید نخعی کوفی، فقیه و مفتی کوفه بود. ابن حجر میگوید )
.177 - تهذیب التهذیب، ج 1، ص 178 .« است. به سال 96 در حالی که از حجاج مخفی بود، در گذشت
. 4) ابو بکر جصاص، احکام القرآن، ج 2، ص 341 )
ص: 468
.«1» « کرده باشد
رأي شافعی هر چند در ظاهر موافق با دیدگاه امام صادق علیه السّلام به نظر میرسد و شاید هم اصلا به همان رأي امام نظر دارد، از
چند جهت با نظر امام مخالف است:
بدین معنا نیامده است و هیچ دلیلی هم بر آن « باء » براي تبعیض است؛ در حالی که در لغت « من » در آیه نظیر « باء » 1. او پنداشته که
براي تبعیض است، بلکه « باء » نیست و تمسک او به کلام ابراهیم نخعی هم درست نیست، چه اینکه ابراهیم تصریح نکرده است که
در اینجا، کافی بودن مسح بخشی از سر را افاده میکند- با « باء » سخن او هم مانند سخن امام صادق علیه السّلام است که جایگاه
در جایگاه خاص آن در این آیه، افاده تبعیض در مسح سر میکند و این غیر از آن « باء » بیانی که گذشت- و این بدین معناست که
در معناي تبعیض به کار برده شده است. « باء » : است که بگوییم
2. مثال زدن به دستمال درست نیست؛ زیرا دستمال چیزي است که با آن صورت یا دست مسح میشود؛ نه اینکه آن را با دست
این است که دست « مسحت یدي بالمندیل » و معناي «... مسحت المندیل » : مسح کنند؛ زیرا نه در لغت و نه در عرف گفته نمیشود
خود را با دستمال مسح (خشک) میکنیم؛ نه اینکه دستمال را مسح میکنیم.
که ما .«2» « اگر [فرد] آب را به بخشی از سر ترشح داد کافی است » : 3. شافعی شرط نمیداند که مسح با دست باشد. او میگوید
صفحه 305 از 345
و از مدلول آیه خارج شده است! حنفیها «3» نفهمیدیم ترشح، چگونه میتواند مسح باشد؟! احتمالا او ملاك را قیاس قرار داده
گفتهاند: مسح یک چهارم سر از هر طرف که باشد کافی است و باید با انگشت باشد، ولی مالکیها و حنبلیها مسح تمام سر را
1) التفسیر الکبیر، ) « باء » همان گونه که همه مذاهب چهارگانه، جایگاه «4» . را در آیه نادیده گرفتهاند « باء » واجب میدانند و موضع
. ج 11 ، ص 160
. 2) ر. ك: الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 1، ص 60 و 61 )
3) بدین گمان که آنچه مطلوب و مکلفّ به است مربوط ساختن بخشی از سر است به هر وسیلهاي که باشد؛ هر چند مسح به آن )
گفته نشود! که این از قسم قیاس مستنبط العله است و در نزد ما حجت نمیباشد، و خروج از مدلول لفظی نص است.
. 4) ر. ك: الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 1، ص 56 و 58 و 61 )
ص: 469
«1» . در آیه تیمم را نیز در نظر نگرفتهاند و مسح تمام صورت و تمام دست تا آرنجها را واجب دانستهاند
سر، عبارت از مجموعهاي است که صورت بخشی از آن است، وقتی خداوند براي » : قرطبی که مالکی مذهب است میگوید
صورت، حکم غسل را قرار داد، بدین معناست که بقیه آن مجموعه را باید مسح کرد به گونهاي که اگر نامی از شستن بخشی از
این مجموعه به میان نمیآمد، مسح تمامی آن واجب میشد.- قرطبی اضافه میکند:- مالک براي اثبات وجوب مسح سر به آنچه ما
گفتیم اشاره کرده است. از او درباره کسی سؤال کردند که بخشی از سرش را در وضو بدون مسح رها میکند، او در پاسخ گفت:
با این بیان روشن شد که دو » : قرطبی میگوید .«؟ اگر او شستن بخشی از صورتش را رها کند چه حکمی دارد؟ آیا درست است
در آیه را زاید و براي تأکید دانسته است، نه براي افاده معناي « باء » گوش هم جزو سر است و حکم آن هم حکم سر است. او
.«2» «« و امسحوا رؤوسکم » یعنی ؛« و امسحوا برؤوسکم » : جدیدي؛ و گفته است
مسح پاها
از مسائل دشواري که فضاي زیادي را در تفسیر و ادبیات اشغال کرده مسأله حکم مسح پاها در وضو است. برخی گمان بردهاند که
قرائت به جر در آیه موافق با مذهب شیعه امامیه در وجوب مسح است، ولی قرائت به نصب موافق با سایر مذاهب است و هر یک از
این دو گروه دلایل و شواهدي از روایات یا ادبیات و زبان عربی بر مدعاي خویش اقامه کردهاند که خواهان آن میتواند در کتب
مربوط آن را جست و جو کند.
ولی آنچه از طریق ائمه اهل بیت علیهم السّلام در تفسیر آیه به ما رسیده این است که قرآن صریحا به مسح پاها حکم داده است.
جبرئیل حکم را این گونه از طرف خدا آورد و پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله، امیر مؤمنان و فرزندانش و نیز برگزیدگان صحابه و
اکثر تابعان به همین شیوه عمل کردهاند.
. شیخ طوسی از سالم و غالب- فرزندان هذیل- روایت کرده است که آن دو، ( 1) همان، ص 161
. 2) الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 87 )
ص: 470
« همان است که جبرئیل از جانب پروردگار آورده است » : درباره حکم مسح پاها از امام باقر علیه السّلام پرسیدند. حضرت فرمود
به دست میآید وجوب مسح پاهاست و جایز نیست که بر « رؤوس » بر « رجلین » یعنی آنچه از ظاهر آیه قرآن با عطف کردن .«1»
در آیه عطف شود، چون در فاصله میان معطوف و معطوف علیه، جملهاي بیگانه و غیر مرتبط لازم میآید و چنین « ایدي » یا « وجوه »
صفحه 306 از 345
مجرور باشد یا منصوب؛ چون معنا بنا بر قرائت جر واضح است و نیازي « ارجل » گمانی درباره قرآن روا نیست. فرق هم نمیکند که
را مجرور « ارجل » - به توضیح ندارد و ابن کثیر، ابو عمرو، و حمزه از قاریان سبعه و همچنین شعبه یکی از دو راویان عاصم- همگی
قرائت کردهاند، ولی مقتضاي این قرائت مسح بخشی از پاهاست؛ چنان که درباره سر همین است.
به نصب خوانده شود، در آن صورت، عطف بر محل خواهد بود؛ زیرا محل (برؤوسکم) منصوب است؛ چون مفعول « ارجل » اما اگر
در این میان- برابر توضیحاتی که گذشت- فقط به خاطر افاده « باء » است که فعلی متعدي و طالب نصب است و « امسحوا » به براي
را منصوب قرائت کردهاند و حفص راوي دیگر « ارجل » تبعیض گنجانده شده است. سه نفر از قاریان سبعه: نافع، ابن عامر و کسائی
عاصم نیز به نصب خوانده است و تنها قرائت مستند به عبد الرحمان سلمی به نقل از امیر مؤمنان علیه السّلام همین قرائت حفص
و فراگیري تمام پا دارد؛ «3» آمده است، ولی قرائت نصب دلالت بر استیعاب «2» « التمهید » است که شرح آن در فصل قرائات کتاب
در این صورت، بلا واسطه به ممسوح (روي دو پا) تعلق میگیرد، اما چون محدوده پاها در وضو تا دو برآمدگی « امسحوا » زیرا فعل
دو طرف پا مشخص شده، همان طور که دست تا آرنجها تعیین شده است، ظاهر آیه دلالت بر شمول مابین همین دو مرز است (از
.1 / سر ( 1) استبصار، ج 1، ص 64 ، شماره 189
. 161 و 232 - 2) التمهید فی علوم القرآن، ج 2، ص 162 )
3) استیعاب مسح در طول از سر انگشتان تا دو برآمدگی طرف پاها را شامل میشود. کلینی از بزنطی روایت میکند که وي از )
امام رضا علیه السّلام پرسید: کیفیت مسح بر پاها چگونه است؟ حضرت کف دست خود را بر روي انگشتان پا گذاشت و تا
برآمدگی پشت پا مسح کرد. گفتم: اگر فردي بگوید با دو انگشت، به همین شکل، مسح کفایت میکند چگونه است؟ حضرت
کافی، ج 3، ص 30 ، شماره 6. روایتی که مسح به سه انگشت مجزي میداند ناظر به .« نه، مسح باید با تمام کف دست باشد » : فرمود
. مقدار مسح در عرض پاست نه طول. همان، شماره 4
ص: 471
انگشتان تا کعبین). این نکتهاي است که صحت قرائت نصب را تأیید میکند و این قرائت، همان است که همه مسلمانان در بستر
زمان بر اساس آن مشی کردهاند و بر اساس ضوابطی که بیان داشتیم قرائت برگزیده ما نیز هست.
نیست؛ در نتیجه دلیلی « ایدي » خواهد بود و عطف بر « رؤوس » مجرور خوانده شود و چه منصوب، عطف بر « ارجل » در هر حال چه
بر شستن پاها وجود ندارد. از این روست که از ظاهر آیه تنها حکم مسح به دست میآید و ائمه اهل بیت علیهم السّلام بدین حکم
تصریح کردهاند.
و از ابن عباس نقل ؛«1» « در قرآن، تنها حکم مسح پاها نازل شده است » : از مولا امیر مؤمنان علیه السّلام روایت شده است که فرمود
« در کتاب خدا تنها مسح تعیین شده است، ولی مردم از پذیرش آنچه به جز شستن پاهاست سر باز میزنند » : شده است که گفت
این سخن ابن عباس نوعی اعتراض بر عامه است که با ظاهر قرآن، که با قواعد فنی و ادبی و اصول نیز همسوست مخالفت .«2»
عبده -.« و امسحوا بأرجلکم إلی الکعبین » عطف شده است؛ یعنی « رؤوس » بر « ارجل » ظاهرا » : ورزیدهاند. شیخ محمد عبده میگوید
میگوید- مسلمانان درباره اینکه حکم پاها؛ شستن است یا مسح کردن اختلاف نظر دارند؛ جمهور مسلمانان حکم شستن را
برگزیدهاند و شیعه امامیه حکم مسح را ... فخر رازي از قفّال روایت میکند که حکم به مسح، نظر ابن عباس، انس بن مالک،
عبده میگوید: .« عکرمه، شعبی و امام باقر علیه السّلام است
.« دلیل جمهور مسلمانان در این مسأله (شستن پاها) سیره عملی مسلمانان صدر اول و نیز احادیثی است که در این زمینه رسیده است »
عبده در ادامه گفتار را به درازا کشانده و نظر طبري در مسأله را که قائل به جمع بین هر دو حکم- غسل و مسح- است بیان داشته،
سپس کلام آلوسی و تهاجم وي بر شیعه را که نظایر آن در کتب اهل سنت فراوان است در ضمن کلامی بسیار طولانی آورده
صفحه 307 از 345
.8 / 1) ر. ك: وسائل الشیعه، ج 1، ص 420 ، شماره 1095 ) «3» . است
. 2) همان، شماره 7 )
. 3) تفسیر المنار، ج 6، ص 227 و 235 )
ص: 472
2. آیه قصر در سفر
این آیه، از جمله آیاتی است که پیرامون دلالت آن و اینکه آیا مقصود تنها بیان نماز خوف (که در حال جنگ انجام میشود) است
یا شامل نماز مسافر هم میشود بحث فراوان شده است.
مفسران با استناد به سیره عملی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ائمه اطهار و دیگر مسلمانان از صدر اول اسلام تا کنون که با استناد به
همین آیه- هر چند به ظاهر درباره تنها نماز خوف وارد شده است- نمازهایشان را- در سفر- به قصر میخواندهاند، دلالت آیه را
وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ » : تعمیم بخشیدهاند. متن آیه چنین است
کَفَرُوا إِنَّ الْکافِرِینَ کانُوا لَکُمْ عَدُ  وا مُبِیناً. وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَۀٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا
فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرائِکُمْ، وَ لْتَأْتِ طائِفَۀٌ أُخْري لَمْ یُ َ ص لُّوا فَلْیُ َ ص لُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُ ذُوا حِ ذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ
.«1» «... أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَۀً واحِدَةً
قید موضوع باشد؛ یعنی قصر در نماز به هنگام مسافرت « إن خفتم » آنچه از ظاهر عبارت به دست میآید این است که جمله شرط
به معناي « أَنْ یَفْتِنَکُمُ » مشروط به وجود خوف است؛ به همین جهت شرح نماز خوف در آیه بعد بلافاصله آمده است، و فتنه در آیه
سختی، گرفتاري و آزمایش است؛ یعنی به خاطر بیم از اینکه به کشتار و غارت و اسارت گرفتار آیید. همان گونه که این معنا در
تکرار شده «4» « وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ » و آیه «3» « وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوكَ » و آیه «2» « عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ » آیه
و چون رهسپار سفر باشید، بر شما گناهی نیست که- » ( که همه به معناي گرفتار شدن و به سختی و دشواري دچار شدن است. ( 1
اگر میترسید که مبادا کافران بر شما چیره گردند- نماز خود را کوتاه کنید؛ زیرا کافران آشکارا دشمن شما هستند؛ و چون در
میان آنان بودي و خواستی براي آنان اقامه نماز کنی، باید گروهی از آنان با تو [به نماز] ایستند و سلاحهاي خود را برگیرند و چون
به سجده روند گروه دیگر در پشت شما [ایستاده باشند و سپس گروه دیگر که هنوز نماز نخواندهاند پیش آیند و همراه تو نماز
بگزارند و احتیاط خود را حفظ کنند و سلاحهاي خود را برگیرند، [چرا که کافران خوش دارند شما از سلاحها و ساز و برگتان
.101 -102 : نساء 4 .« غافل شوید تا بناگاه بر شما یورش برند
.83 : یونس 10 .« آن هم با ترس از فرعون و بزرگان قومش که مبادا ایشان را در بلا افکنند » (2)
.49 : مائده 5 .« و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از آنچه خداوند بر تو نازل کرده است غافل کنند » (3)
.73 : اسراء 17 .« و بسا نزدیک بود که تو را از آن چه بر تو وحی میکنیم غافل کنند » (4)
ص: 473
ظاهر آیه بیانگر این است که قصر در نماز تنها در موقع ترس و بیم جایز است، ولی ما جواز قصر را در » : مرحوم طبرسی میگوید
موقع امنیت و عدم خوف نیز از بیان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آموختیم. شاید علت اینکه خوف در آیه ذکر شده است این باشد که
غالب سفرها با بیم همراه بوده است و آنان در بیشتر مسافرتها از دشمنان خود بیم داشتهاند؛ لذا آوردن کلمه خوف در آیه، از باب
.«1» « اعم و اغلب است که نظایر آن در قرآن فراوان یافت میشود
برخی گفتهاند: گویا مسلمانان با تمام خواندن نماز انس گرفته بودند و بیم آن میرفت که به » : مرحوم فیض کاشانی میگوید
صفحه 308 از 345
ذهنشان چنین خطور کند که اگر نمازشان را به قصر بخوانند، براي آنان گناه و تقصیر به شمار خواهد رفت، خداوند از آنان این
.«2» « حکم را برداشت تا با رضایت خاطر و آرامش نفس نماز را به قصر بخوانند
به امام باقر علیه السّلام عرض کردیم: نظرتان درباره نماز » : مرحوم صدوق از زراره و محمد بن مسلم نقل میکند که آن دو گفتند
وَ إِذا ضَ رَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُ رُوا مِنَ » : مسافر چیست؟ چگونه و چند رکعت است؟ فرمود: خداوند میفرماید
و با نزول این آیه، قصر خواندن نماز در سفر، همچون خواندن تمام در حضر واجب شد. آن دو میگویند: به امام «3» « الصَّلاةِ
و نفرمود که حتما به قصر بخوانید؛ پس چگونه قصر را واجب قرار داده، همان « فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ » : عرض کردیم: خداوند فرمود
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ » : طور که نماز کامل را در حضر واجب ساخته است؟ حضرت فرمود: مگر خداوند عز و جل نفرمود
آیا شما طواف بین این دو کوه را به خاطر اینکه در قرآن آمده و پیامبر ؟«4» « فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما
هم آن را انجام داده است، واجب نمیشمارید؟ قصر خواندن نماز در سفر هم به همین منوال است؛ زیرا پیامبر خدا انجام داده و در
. قرآن هم از آن یاد ( 1) مجمع البیان، ج 3، ص 101
.388 - 2) تفسیر صافی، ج 1، ص 389 )
.101 : 3) نساء 4 )
در حقیقت، صفا و مروه از شعایر خداست، پس هر که خانه [خدا] را حج کند یا عمره گذارد، بر او گناهی نیست که میان آن » (4)
.158 : بقره 2 .« دو، سعی به جاي آورد
ص: 474
شده است. میگویند: به امام عرضه داشتیم: بنابراین، اگر کسی در سفر نماز چهار رکعتی بخواند باید اعاده کند یا خیر؟ فرمود: اگر
آیه قصر بر او خوانده شده و تفسیر گردیده و بعد از آن باز هم چهار رکعت خوانده است باید دوباره بخواند، ولی اگر آیه بر او
خوانده نشده و به آن هم آگاهی نداشته است اعاده لازم نیست؛ و نمازهاي واجب در سفر دو رکعت هستند؛ جز نماز مغرب که
تقصیر در آن راه ندارد و پیامبر آن را در سفر و حضر سه رکعت خوانده است. پیامبر خدا به ذي خشب، که از مدینه تا آنجا یک
یعنی 24 میل فاصله بود پیامبر خدا نماز را دو رکعتی به جا آورد و روزهاش « برید » مسافرت کرد و چون تا آنجا دو «1» ، روز راه بود
را شکست و این شیوه از آن پس سنت شد. پیامبر خدا گروهی را که وقتی پیامبر روزه را شکست، به روزه خود ادامه دادند عاصی
(گنهکار) نامید.- امام علیه السّلام فرمود:- آنان تا روز قیامت بر این صفت باقیاند و ما به خوبی فرزندان و نوادگانشان را تا امروز
.«2» « میشناسیم
این حدیث شریف با تفصیلی که در آن آمده است مشتمل بر چند نکته ارزشمند است:
که در آیه قصر در سفر آمده منافاتی با وجوب سعی یا وجوب قصر نماز « لیس علیکم جناح » و « سعی » که در آیه « لا جناح » 1. تعبیر
تنها به معناي نفی گناه است؛ « لا جناح » است و « گناه » معرّب « جناح » ندارد؛ گرچه به ظاهر، دلالت بر جواز و رخصت دارد؛ زیرا
یعنی در انجام آن گناهی نیست و این را نمیرساند که انجام آن یک تکلیف واجب است! نکته در اینجاست که امام علیه السّلام
میخواهد روشن سازد تضادي میان این تعبیر که به ظاهر، افاده جواز دارد و اصل وجوب دو تکلیف یاد شده نیست؛ زیرا این تعبیر
تنها براي رفع توهم ممنوع بودن آمده است (دفع توهم حظر منع) که مسلمانان گمان میکردند سعی میان صفا و مروه- با وجود دو
همچنین گمان میکردند: کوتاه کردن نماز در سفر (قصر نماز) ( 1) معجم «3» . بت (اساف و نائله) بر روي آنها- جایز نباشد
. البلدان، ج 2، ص 372
. 278 ، شماره 1266 - 2) ر. ك: من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 279 )
3) در بحث اسباب النزول التمهید (ج 1، ص 242 ) شرح آن آمده است. )
صفحه 309 از 345
ص: 475
روا نباشد و احساس گناه یا کوتاهی در انجام وظیفه مینمودند؛ این دو آیه، تنها براي رفع این توهم نازل گردید تا مسلمانان در
انجام وظیفه واجب، احساس گناه نکنند؛ لذا با واجب بودن دو تکلیف یاد شده منافاتی ندارد.
2. آیه بیانگر مشروعیت نماز دو رکعتی در حال سفر است که سیره عملی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و مسلمانان صدر اسلام و
نیز امامان معصوم بر همین منوال بوده است و هیچ یک از آنان، نماز را در سفر چهار رکعتی نخوانده است. بنابراین به مقتضاي
قواعد علم اصول، اتمام در سفر (چهار رکعت خواندن) فاقد مشروعیت است؛ زیرا نماز عبادتی است توقیفی که باید حکم آن از
طرف خدا و رسول بیان شود و مشروع بودن چهار رکعت خواندن نماز در سفر- به عنوان تخییر در قصر و اتمام، چنان که میان عامه
شهرت دارد- خلاف سیره و دستور پیامبر است و هر گاه شک کنیم- که آیا تعیین یا تخییر است- چنین شکی، شک در تکلیف در
مقام امتثال است و مقتضاي قواعد در این حالت احتیاط کردن است که همان دو رکعت خواندن نماز باشد، چون در مشروعیت
بیش از دو رکعت شک داریم و عبادت، با شک در مشروعیت آن، روا نیست و نامشروع است.
3. امام به شرط موجود در آیه (وجود خوف) اشاره نکردهاند. گویا امام چنین فهمیدهاند که ترس و بیم، خود، موضوعی مستقل
است و ربطی به موضوع سفر ندارد و قید براي آن نیست. بنابراین تنها یک مجوز براي دو رکعتی خواندن نماز است و سفر هم یک
مجوز دیگر است که این دو، ربطی به هم دیگر ندارند؛ در نتیجه هر چند ظاهر آیه تقیید را نشان میدهد و اینکه یکی از این دو،
قید دیگري است، ولی سیره عملی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و اصحاب و دیگر پیشوایان، ما را به جدایی آن دو از یک دیگر
رهنمون میکند که هر یک از آنها موضوعی مستقل براي جواز دو رکعت خواندن نماز است. امام علیه السّلام هم همین را
فهمیدهاند، و فهم امام به انضمام سیره عملی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله براي ما حجت است.
در این آیه نیز ملاحظه میشود که امام علیه السّلام راه فهم و برداشت دقیق از آیه را ارائه کرده است و میتوان با دقت در
ظرافتهاي به کار رفته در آیه و مقایسه میان یک آیه و آیه دیگر، به هدف نهایی یک آیه پی برد. کوتاه سخن اینکه امامان
معصوم هر گاه
ص: 476
دست به تفسیر آیهاي میزدند، بیشتر میخواستند پیروان خود را به نکات و ظرافت کاريهاي قرآن توجه دهند تا با توجه به دقایق و
نکته سنجیها، معانیاي بلندتر و گستردهتر و فراتر از سطح ظاهري آیه به دست آورند.
3. آیه خمس
این آیه، پس از جنگ بدر، زمانی که پیامبر صلّی اللّه علیه .«1» وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی »
پیامبر پس از جنگ بدر، در تمام غنایمی » : و اله هنوز غنیمتهاي جنگ را تخمیس نکرده بود نازل شد. عبادة بن صامت میگوید
و این آیه عام است و شامل تمام غنایم جنگی میشود. از ابن عباس «2» « که مسلمانان به دست میآوردند خمس مقرر داشت
« را براي نبرد میفرستاد و آنان غنیمتی به دست میآوردند آن را تخمیس میکرد «3» پیامبر هر گاه سریّهاي » : روایت شده است که
.«4»
ولی در تفاسیر اهل بیت علیهم السّلام چنین آمده است که آیه شامل تمام منافعی میشود که انسان در زندگی از طریق تجارت،
حرفه یا کشاورزي به دست میآورد؛ یعنی هر سودي که انسان در زندگی از کارکرد خود در طول سال میبرد، اگر بیش از
«5» . مصارف سال خود و افراد تحت تکفلش باشد، به آن خمس تعلق میگیرد
این برداشت از آیه، از طریق ائمه هدي علیهم السّلام وارد شده است؛ زیرا غنیمت را در آیه به معناي لغوي آن لحاظ کردهاند که هر
صفحه 310 از 345
به معناي هر فایدهاي است که انسان به دست « العین » طبق گفته خلیل بن احمد در « غنم » سود و منفعتی را در بر میگیرد، چه اینکه
و بدانید که هر چیزي را به غنیمت گرفتید، یک » ( ي موصول به کار رفته ( 1 « ما » که « ما غنمتم من شیء » آورد؛ در نتیجه در عبارت
پنجم آن براي خدا و پیامبر و براي خویشاوندان [او] ...
.41 : انفال 8 .« است
. 2) الدر المنثور، ج 3، ص 187 . جامع البیان، ج 10 ، ص 3 )
3) سریّه به اعزام گروههاي کمتر از چهار صد سرباز گفته میشود و از آن جهت سریّه گفته میشوند که شرکت کنندگان در آن، )
زبدگان شمرده میشوند؛ سريّ، هر چیز نفیسی را گویند. در لغت نامه دهخدا آمده است:
.« سریه، به اصطلاح اهل حدیث، لشکري که حضرت رسالت پناه خود در آن نباشد و به سرکردگی یکی از اصحاب فرستاده باشند »
. ج 9، ص 13643
. 4) الدر المنثور، ج 3، ص 185 )
.500 - 5) ر. ك: وسائل الشیعه، ج 9، ص 501 )
ص: 477
مفید معناي عموم است و شامل هر چیزي میشود که انسان به دست میآورد؛ خواه غنیمت جنگی باشد و خواه سود یا فایده
تجارت و غیر آن.
وَ اعْلَمُوا » : پرداخت خمس غنایم و منافع در هر سال بر مسلمانان واجب است؛ خداوند میفرماید » : امام جواد علیه السّلام میفرماید
أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی و غنایم و فواید هر منفعتی را که انسان به دست میآورد و هر فایدهاي
که به او میرسد و هر جایزهاي که داراي ارزش بالاست و کسی به دیگري میبخشد، همچنین میراثی که گمان آن را نمیبرده را
.«1» « شامل میشود
خمس به هر فایدهاي که مردم به دست میآورند، کم یا » : سماعه از امام کاظم علیه السّلام درباره خمس پرسید. حضرت فرمود
.«2» « زیاد، تعلق میگیرد
علماي امامیه گفتهاند: خمس در هر فایدهاي که انسان از طریق کارکرد و تجارت به دست میآورد واجب است؛ » : طبرسی میگوید
همچنین در گنج، معادن و آنچه از طریق غواصی در دریا به دست میآورد و غیر آن، خمس واجب است.
- آنگاه میگوید:- با این آیه میشود بر فتواي علماي شیعه استدلال کرد؛ چون در لغت، غنیمت و غنم بر تمام موارد بالا اطلاق
.«3» « میشود
کسانی که مستحق اخذ خمس هستند عبارتند از اهل بیت پیامبر و ذریه پاك آن حضرت؛ که اگر خواستند میگیرند و اگر
نخواستند نمیگیرند و به مسلمانان نیازمند واگذار میکنند یا در کارهاي خیر و در راه خدا مصرف میکنند.
ذوي القربی که مستحق دریافت خمساند کیانند؟ گفت: ما خود را مستحق اخذ آن » : نجده حروري از عبد اللّه بن عباس پرسید
میدیدیم، ولی مردم آن را نپذیرفتند. سپس به ابن عباس گفت: به نظر تو خمس براي چه کسانی مقرر شده است؟ ابن عباس گفت:
خمس مخصوص خویشاوندان پیامبر است که پیامبر خمس را میان آنان تقسیم کرد. عمر هم بخشی از خمس را نزد ما آورد که به
. نظر ما کمتر از حقمان بود؛ لذا به او برگردانیدم و از او نپذیرفتم. او به خویشاوندان پیامبر آن ( 1) همان، ص 501
. 2) همان، ص 503 ، شماره 6 )
. 3) مجمع البیان، ج 4، ص 544 )
ص: 478
صفحه 311 از 345
قدر از خمس را میداد که بتواند با آن ازدواج کنند یا بدهی خود را به طلب کار بپردازند و به فقراي ایشان هم اندکی میداد، ولی
.« نپذیرفت که بیشتر از این را بپردازد
از علی درباره خمس پرسیدم و گفتم: اي امیر مؤمنان! ابو بکر و » : ابن منذر از عبد الرحمان بن ابی لیلی نقل کرده است که گفت
عمر سهم شما در خمس را چه میکردند؟ فرمود: در دوره حکومت ابو بکر خمس در کار نبود، اما در دوران حکومت عمر، او هر
غنیمتی که در جنگها به دست میآورد خمسش را به من میپرداخت تا اینکه موقع تقسیم غنایم شوش و جندي شاپور فرا رسید،
عمر در حالی که من در کنارش بودم گفت: این سهم شما اهل بیت از خمس است. عدهاي از مسلمانان دچار مشکل شدهاند و نیاز
شدید دارند؛ میتوانم آنها را به ایشان بدهم؟
گفتم: آري، ولی عباس بن عبد المطلب از جا پرید و گفت: در آنچه سهم ماست دخالت نکن. سپس حضرت فرمود: بخدا سوگند!
.« در حکومت عثمان، ما خمس دریافت نکردیم و توان دریافت آن را هم نداشتیم
آل محمد که به آنان خمس داده میشود عبارتند از آل علی، آل عباس، آل جعفر و » : از زید بن ارقم روایت شده است که گفت
ذوي القربی خویشاوندان پیامبرند، و خمس از آن خدا، » : در روایت صحیح از امام باقر علیه السّلام است که فرمود .«1» « آل عقیل
آنچه از آن خدا بود براي رسول خداست و آنچه براي رسول » : در حدیث امام رضا علیه السّلام آمده است .« پیامبر خدا و ماست
پیش از این در بحث از تأویل به این آیه اشاره شد. .«2» « خداست براي امام است
آنچه طبق برداشت از روایات صادر از معصومین علیهم السّلام به نظر میرسد آن است که تمام خمس به امام- که ولی امر
مسلمانان است- تعلق دارد و در هر جا که صلاح دید، مصرف میکند. البته باید از نصف آن، نیاز فقراي بنی هاشم را تأمین کند و
اگر نیاز آنان بیشتر از آن باشد از سهم خود جبران کند؛ که تفصیل آن در فقه با اختلاف در اقوال و نظرها بیان شده است. ( 1) الدر
. المنثور، ج 3، ص 186
. 2) وسائل الشیعه، ج 9، ص 512 ، شماره 6 )
ص: 479
4. آیه قطع ید
سارقی را نزد معتصم- خلیفه » : عیاشی در تفسیر خود از زرقان شاگرد ابن ابی داوود (قاضی القضات بغداد) نقل میکند که گفت
عباسی- آوردند. سارق اقرار کرد.
خلیفه براي اجراي حد سارق، فقها- از جمله امام محمد بن علی جواد علیه السّلام- را احضار نمود و از آنان پرسید که چگونه
اجراي حد (قطع ید سارق) گردد؟
ابن ابی داوود با استناد به آیه تیمم گفت: از مچ دست باید قطع شود؛ زیرا در تیمم تمامی کف دست باید بر خاك نهاده شود.
عدهاي هم با او هم نظر شدند. دیگران با استناد به آیه وضو گفتند: موضع قطع آرنج است. خلیفه روي به جانب امام جواد علیه
السّلام کرد تا نظر آن حضرت را بداند. امام عذر خواست، ولی خلیفه نپذیرفت و امام را سوگند داد تا نظر خود را بیان دارد. امام
علیه السّلام فرمود: حال که مرا سوگند دادي باید بگویم که ایشان [فقهاي بغداد] در این فتوا بر خلاف سنت پیامبر نظر دادند. دست
سارق باید از بن انگشتان قطع شود و کف دست بر جاي بماند.
دلیل من سخن رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله است که فرمود: سجده باید ] » : معتصم پرسید: دلیل شما چیست؟ حضرت پاسخ داد
بر هفت موضع استوار شود؛ پیشانی، دو دست، دو زانو و دو پا. بنابراین اگر دست سارق از مچ و یا آرنج قطع گردد، دیگر براي او
یعنی مواضع ؛« وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ » : دستی که در موقع سجود بر زمین نهد باقی نمیماند؛ و این در حالی است که خداوند میفرماید
صفحه 312 از 345
.« و آنچه به خداوند تعلق دارد قابل قطع نیست «1» « فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً » . سجود هفت گانه از آن خداست
«2» . این استنباط بدیع امام، بسیار مورد پسند معتصم واقع شد و دستور داد تا دست سارق از بن انگشتان قطع شود
به این دقت نظر موشکافانه بنگرید که تنها حضرت بدان تفطّن یافته و دیگر فقها از توجه به آن باز ماندهاند. دست در آیه قطع به
طور مجمل ذکر شده و مراد از آن مبهم است و ناگزیر باید به وسیله سنت یا خود قرآن تبیین شود. حضرت به وسیله ( 1) یعنی
.18 : دیگري را با او شریک ندانید و نخوانید. جن 72
.252 - 319 . وسائل الشیعه، ج 28 ، باب 4 حد قطع، ص 253 - 2) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 320 )
ص: 480
سنت و با مدد نص قرآن به تبیین ابهام پرداخته فرمود: میانه کف دست یکی از مواضع هفت گانهاي است که نمازگزار به هنگام
سجده باید بر زمین نهد. این به مثابه صغراي استدلال است که برگرفته از نص حدیث پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله میباشد و
کبراي استدلال را از آیه استفاده فرمود که مفاد آن عام است و شامل هر موضع سجدهاي میشود، چه موضعی که سجده در آن
واقع میشود (مکان نمازگزار- مسجد) و چه عضوي که در هنگام سجده بر زمین نهاده میشود، هر دو، از آن خداست و آنچه از
آن خداست، مشمول کیفر نخواهد شد؛ زیرا کیفر شامل چیزي میشود که متعلق به خود تبهکار است نه آنچه متعلق به خداوند
است؛ که این استنباطی به غایت ظریف و دقیق است.
از همین جاست که مفسران باید روش تفسیر را از دقت و ظرافتی که امام علیه السّلام اعمال نموده بیاموزند و آن را سرمشق و سر
لوحه خود قرار دهند.
آنچه در اینجا عجیب مینماید سخن جزیري است که به عنوان علت وجوب قطع دست از مفصل کف، یعنی مچ دست، ابراز داشته
چون دزدي به طور مستقیم به وسیله کف دست صورت میپذیرد، اما ساعد و بازو تنها حامل کف دست هستند » : است. او میگوید
و عقاب تنها بر عضوي واقع میشود که مستقیما جنایت را انجام میدهد؛ به همین دلیل، اول دست راست قطع میشود؛ زیرا در اکثر
.«1» « اوقات، دزدي به وسیله دست راست صورت میگیرد
ولی مقتضاي این دلیل آن است که قطع دست از بن انگشتان انجام گیرد؛ چنان که فقهاي امامیه گفتهاند و روایات اهل بیت هم آن
را تأیید میکند؛ چون انگشتان هستند که مال سرقت شده را بر میدارند و کف تنها حامل انگشتان است! ابن حزم اندلسی
علی انگشتان دست و نصف قدم پا را قطع میکرد، ولی عمر هر دو را از مفصل قطع میکرد. خوارج عقیده داشتند قطع » : میگوید
. 1) الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 159 ) .«2» « باید از آرنج یا بالاي بازو باشد
. 2) المحلی، ج 11 ، ص 357 ، شماره 2284 )
ص: 481
5. تحریم خمر
در قرآن آیهاي که به طور صریح و با لفظ تحریم از نوشیدن شراب منع کند نیامده است، بلکه در آن تنها به اجتناب از شرب خمر
امر شده یا اینکه خمر از اموري قرار داده شده که شایسته پرهیز است. چنین تعبیراتی ظاهرا فقط ارشاد به حکم عقل است و باعث
شده تا برخی گمان کنند نوشیدن شراب در اسلام حرام نیست.
شرب خمر در کتاب خدا حرام شده یا » : مهدي عباسی در همین خصوص از امام موسی بن جعفر علیه السّلام پرسش کرده میگوید
نه؟ چون آنچه مردم از قرآن میفهمند تنها نهی از آن است نه تحریم آن. امام فرمود: بلی در کتاب خدا حرام شده است. گفت: در
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ » کدام آیه قرآن تحریم آن مطرح شده است؟ امام فرمود: در آیه
صفحه 313 از 345
امام فرمود: .«1» « بِغَیْرِ الْحَقِّ
فواحش در ظاهر آیه عبارت است از زناي آشکار و نصب کردن پرچمهایی که فاجران در جاهلیت بر پشت خانه فاحشهها بر
میافراشتند و فواحش باطنی عبارت است از ازدواج با زن پدر که مردم پیش از بعثت مرتکب آن میشدند؛ فرزندان، بیوههاي
پدران را- که مادرشان نبودند- پس از فوت پدر به ازدواج خود در میآوردند.- حضرت ادامه داد:- إثم، همان شراب است نه چیز
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ » : دیگر، چه اینکه در آیه دیگري خداوند میفرماید
.«2» « نَفْعِهِما
در این هنگام مهدي عباسی به علی بن یقطین که در مجلس حاضر بود و یکی از وزراي وي بود روي کرد و گفت: به خدا سوگند
که این فتوایی هاشمی است! [یعنی استنباطی است که فقط برازنده خاندان هاشمی است . علی بن یقطین گفت: به خدا سوگند
راست گفتی اي امیر المؤمنین؛ خداي را سپاس که این دانش در میان شما اهل بیت هم چنان باقی است. مهدي از آنجا که دوستی
بگو: پروردگار من فقط » (1) .«3» « علی بن یقطین را نسبت به اهل بیت میدانست بدون درنگ گفت: راست گفتی اي رافضی
.33 : اعراف 7 .« زشت کاريها را چه آشکار [باشد] و چه پنهان و گناه و ستم ناحق را حرام گردانیده است
.219 : 2) بقره 2 )
3) کافی، ج 6، ص 406 . رافضی به کسی میگفتند که در دوستی خاندان عصمت تا سر حد بیزاري از دشمنان آنان پیش رفته )
باشند.
ص: 482
ملاحظه میشود که با این مقایسه دقیق بین دو آیه قرآن، حکم تحریم صریحا از قرآن به دست میآید و این نکتهاي است که باعث
شگفتی مهدي عباسی شد و سبب شد تا این باریک بینی و تیز هوشیاي را که خاندان بلند پایه بنی هاشم از آن برخوردار بودند،
بستاید.
«1» . در آیه از طریق حسن بصري هم روایت شده است « إثم » همین تفسیر براي
چیزي است که باعث إثم میشود و خلاصه استدلال امام علیه السّلام این است که خداوند « إثم » مراد از » : علامه مجلسی میگوید
در آن آیه به حرمت آنچه موجب إثم است حکم کرده است و در آیه دیگر فرموده است: شراب و میسر (قمار) موجب إثماند؛ و
.«2» « مقتضاي قرار دادن این دو آیه در کنار هم، اثبات تحریم شراب و قمار است
و به کار بردن «3» ؛ بدان جهت است که شرب خمر ریشه همه پلیديها و اساس تمام گناهان است « خمر » از « إثم » کنایه آوردن واژه
اثم به جاي خمر در زمان اسلام و پیش از آن نیز رواج داشته و به کار بردن آن به جاي خمر معروف بوده است.
اخفش در این باره آورده است:
شربت الإثم حتی ضلّ عقلی کذاك الإثم یذهب بالعقول؛ »
.« آن قدر شراب نوشیدم تا خرد خود را از دست دادم آري چنین است که شراب خرد را از میان میبرد
دیگري میگوید:
نهانا رسول اللّه أن نقرب الخنا و أن نشرب الإثم الّذي یوجب الوزرا؛ »
.« پیامبر ما را از ناسزاگویی و از نوشیدن شراب که موجب وزر و گناه است نهی کرد «4»
. نیز شاعر عرب در مجلس ابو العباس گفت: ( 1) مجمع البیان، ج 4، ص 414
. 2) مرآة العقول بشرح کافی، ج 22 ، ص 264 )
انّ الخمر رأس کلّ إثم؛ » : 3) کلینی در کافی، ج 6، ص 403 از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمود )
صفحه 314 از 345
.« خمر سرآمد همه گناهان است
4) مجمع البیان، ج 4، ص 414 . خنا؛ به معناي ناسزاگویی است و استعاره از هر کار زشتی قرار میگیرد. در این جا اثم کنایه از )
خمر آمده است؛ زیرا اگر اثم کنایه نباشد و به معناي گناه باشد دیگر موجب وزر نخواهد بود و تعلق شرب به آن درست نخواهد
بود.
ص: 483
نشرب الإثم بالصّواع جهارا و تري المسک بیننا مستعارا؛ »
معناي کنایی آن چنین است که .« شراب را با پیمانه، آشکارا مینوشیم و مشک را میبینی که میان ما دست به دست میگردد «1»
پیمانه شراب را میان خود میگرداندند و از روي لذت استشمام مینمودند.
آنگاه شعر نخست را به .« خمر را گاهی اثم مینامند » : جوهري تصریح دارد که اثم به معناي خمر در لغت آمده است. میگوید
عنوان شاهد مثال آورده است.
فیروزآبادي هم خمر را یکی از معانی إثم شمرده است.
اما اینکه عدهاي منکر شدهاند که مراد از اثم، خمر باشد، در صورتی است که استعمال حقیقی مراد باشد نه مجازي و استعاري؛ و
است با این تفاوت که خمر را به خاطر شدت گناه آفرینیاش اثم نامیدهاند پایه و اساس تمام گناهان به شمار « اثم » گرنه هر معصیتی
میرود. بازگشت کلام ابن سیده هم به همین معناست. او میگوید:
به نظر من خمر را از آن جهت اثم نامیدهاند که نوشیدن آن اثم است. پس این اطلاق، مجازي است و به خاطر وضع ثانوي و عرفی »
.« نیست « اثم » است که در اثر کثرت استعمال حاصل شده و بر زبانها شایع گردیده است و گرنه در لغت و وضع اولی به معناي
یعنی استعمال حقیقی را منکر شده «2» ؛ بازگشت سخن ابن انباري نیز که منکر شده است اثم از نامهاي خمر باشد، به همین معناست
ابن انباري منکر شده که اثم نام خمر است و آن را مجاز دانسته و در رد » : است نه استعمال مجازي و شایع آن را. زبیدي میگوید
.«3» « اینکه بخواهد استعمال اثم در معناي خمر حقیقی باشد سخن را به درازا کشانده است
شعر اخفش هیچ » : البته با در نظر گرفتن اصل وضع لغوي درست است، ولی ابن عربی اصل استعمال را نیز منکر شده میگوید
و « ذنب » دلالتی بر مدعا ندارد؛ زیرا اگر میگفت: شربت الذنب یا شربت الوزر نیز همین معنا را افاده میکرد و باعث نمیشد که
از نامهاي خمر به حساب آیند. اثم هم همین گونه است- ابن عربی ادامه میدهد:- آنچه باعث شده است برخی چنین اظهار « وزر »
نظر کنند و اثم ( 1) ابن سیده آن را آورده است. ر. ك: ابن منظور، لسان العرب. صواع؛ پیاله شراب است.
. 2) ابن منظور، لسان العرب، ج 12 ، ص 7 )
. 3) تاج العروس بشرح القاموس، ج 8، ص 179 )
ص: 484
.« را یکی از نامهاي خمر بدانند، ناآگاهی به لغت و ناآشنایی با شیوه به دست آوردن معانی واژههاي عربی است
باید گفت میان این دو استعمال فرق است؛ زیرا استعمال اثم به معناي خمر در عرف عرب شایع است و رواج یافته است؛ به گونهاي
به معناي خمر در عرف عرب شایع « وزر » و « ذنب » که در اثر کثرت استعمال میتوان از آن نوعی اختصاص فهمید، ولی استعمال
نشده است؛ اما اگر شایع میشد حکم آن نیز همین بود.
از حسن روایت شده است که اثم یعنی خمر و جوهري هم با استناد به شعر اخفش همین ادعا را » : قرطبی در رد ابن عربی میگوید
شعر اخفش را آورده میگوید: اثم، به معناي خمر است- « غریب القرآن و الحدیث » تأیید کرده است، همچنین هروي در کتاب
قرطبی آنگاه میگوید:- بنابراین بعید نیست که اثم در لغت، هم بر همه معاصی اطلاق شود و هم بر خمر- بالخصوص- و تناقضی
صفحه 315 از 345
.«1» « هم در کار نباشد
6. قتل عمدي مؤمن
آیه، بیانگر این نکته است که .«2» « وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً »
قاتل مؤمن براي همیشه در دوزخ باقی خواهد ماند، در حالی که جز کافري که بر حالت کفر مرده، خلود در آتش ندارد؛ زیرا ایمان
«3» . به هر اندازه که باشد موجب پاداش است. در نهایت، چنانچه در گذشته شرح دادیم باید مؤمن پاداش ایمانش را دریافت کند
نیز در آیه تصریح شده که خداوند بر قاتل مؤمن خشمگین است و او را مورد لعنت و دور از رحمت خود قرار میدهد؛ در حالی
لذا اصحاب ائمه درباره این «4» ؛ که مؤمن هر گونه باشد- چنان که در حدیث امام باقر علیه السّلام آمده- نباید لعن و نفرین شود
آیه سؤالهاي زیادي را مطرح کردهاند.
کلینی از سماعۀ بن مهران روایت کرده است که از حضرت صادق علیه السّلام درباره این آیه ( 1) قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج
. 7، ص 201
و هر کس مؤمنی را عمدا بکشد جزاي او جهنم است که جاودانه در آن بماند و خداوند بر او خشم بگیرد و لعنتش کند و » (2)
.93 : نساء 4 .« براي او عذابی عظیم آماده سازد
.21 / 408 و ج 2، بحث منسوخات، ص 339 ، شماره 52 - 3) التمهید، ج 3، ص 409 )
4) کافی، ج 2، ص 31 . وسائل الشیعه، ج 29 ، ص 20 ، باب 3 (قصاص نفس). )
ص: 485
اگر کسی مؤمنی را به خاطر ایمانش بکشد، این کار مصداق قتل عمدي مؤمن است و او مورد نفرین حق قرار » : سؤال کرد، فرمود
میگیرد و عذاب عظیم در انتظارش است. باز پرسید: اگر میان دو نفر نزاعی رخ دهد و یکی با شمشیر بر دیگري ضربهاي وارد کند
همین قبیل .«... و او کشته شود، چطور؟ حضرت فرمود: این فرد مصداق متعمدي که خداوند او را در این آیه یاد کرده نیست
«1» . پرسشها را عبد اللّه بن بکیر و عبد اللّه بن سنان و غیره از امام نموده و پاسخهاي مشابه داده شده است
امام علیه السّلام بیان فرمود که هر کسی مؤمنی را به خاطر ایمانش بکشد، همانا به خاطر محاربه با خدا و پیامبر و فتنهجویی دست به
چنین عملی زده است و این کار او با یک هدف شخصی که مربوط به خود او باشد انجام نشده است، بلکه قصد نابودي ایمان را
داشته است و بدون شک چنین فردي کافر و محارب با خدا و پیامبر است و چنانچه بر کفر خود بمیرد همیشه در آتش خواهد ماند
و خداوند بر او خشم گرفته، او را نفرین خواهد کرد و عقوبتی سخت و دردناك برایش فراهم خواهد شد.
«2» . مفسران شیعه در پرتو هدایت ائمه، در تفسیر آیه همین گونه مشی کردهاند
و دلیل مخلد بودن در آتش و خشم و نفرین خدا را روشن «3» دیگر مفسران، آیه را به قتل عمد که موجب دیه است تفسیر کردهاند
نکردهاند!
7. سه طلاقه
از جمله اموري که تا کنون مورد اختلاف میان فقها است، مسأله سه طلاقه- وقتی که یک باره انجام شود- است. فقهاي امامیه بر
آنند که یک طلاق محسوب میشود؛ زیرا بایستی بین هر یک از طلاقها، از جانب شوهر رجوع انجام گیرد؛ که نشده است؛ از این
، 275 . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 267 - رو هر سه طلاق یک طلاق شمرده میشود و حق رجوع باقی است، ( 1) کافی، ج 7، ص 276
صفحه 316 از 345
. شماره 236
2) ر. ك: تفسیر التبیان، ج 3، ص 295 . مجمع البیان، ج 3، ص 93 . تفسیر صافی، ج 1، ص 382 . المیزان، ج 5، ص 42 . کنز )
. الدقائق، ج 2، ص 576 . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 267
. 3) ر. ك: التفسیر الکبیر، ج 10 ، ص 237 . الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 329 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 536 )
. تفسیر المنار، ج 5، ص 339
ص: 486
ولی دیگر فقها بر آنند که سه طلاق انجام شده و طلاق بائن محسوب میشود و حق رجوع ساقط شده است. ائمه اهل بیت علیهم
السّلام این نظر را مخالف قرآن و سنت دانستهاند.
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ فَإِنْ » : و در سوره بقره «1» « فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ » : آیه در سوره طلاق چنین است
.«2» « طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ
مردي به امام عرضه داشت: من زنم را در یک » : عبد اللّه بن جعفر از صفوان جمال از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که
مجلس سه طلاق دادهام؛ تکلیف من چیست؟ امام فرمود: میتوانی رجوع کنی- آنگاه فرمود:- مگر کتاب خدا را نخواندهاي که
هر عملی که بر خلاف کتاب خدا و سنت پیامبر باشد باید به کتاب خدا « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ » : میفرماید
از امام صادق علیه السّلام شنیدم که » : نیز از اسماعیل بن عبد الخالق روایت میکند که گفت .«3» « و سنت پیامبر باز گردانده شود
میفرمود: عبد اللّه بن عمر زنش را در یک مجلس سه طلاقه کرد؛ پیامبر خدا آنها را یک طلاق به حساب آورد و او را به کتاب
.«4» « خدا و سنت ارجاع داد
این است که زن را موقعی طلاق دهد که پاك باشد و با او نزدیکی نکرده و نیز « فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ » معناي » : شیخ طوسی میگوید
لقبل عدتهنّ « لِعِدَّتِهِنَّ » یعنی طلاق باید در حالتی باشد که زن بتواند عده نگه دارد. بنابراین معناي ؛«5» « واجد دیگر شرایط باشد
است که به همین شکل هم در قرآن قرائت شده است. شیخ میگوید:
شکی نیست که قاري این قرائت به جهت تفسیر و توضیح آیه، لفظ قبل را آورده است، ولی چنین قرائتی به عنوان قرآن صحیح »
چون خواهید زنان را طلاق گویید از هنگامی که عدّهشان آغاز تواند شد [در طهر غیر مواقعه » ( از ( 1 « سنن بیهقی » در .«6» « نیست
.« طلاق دهید
.1 : طلاق 65
طلاق [رجعی دو بار است، پس از آن یا [باید او را] به نیکی نگاه داشت، یا به نیکی رها کرد ... آنگاه چون زن را طلاق گفت » (2)
.229 -230 : بقره 2 .« دیگر بر او حلال نیست مگر آنکه به همسري جز او شوهر کند
. 3) قرب الاسناد، ص 30 . وسائل الشیعه، ج 22 ، ص 69 ، شماره 25 )
. 4) قرب الاسناد، ص 60 . وسائل الشیعه، ج 22 ، ص 70 ، شماره 26 )
.29 - 5) تفسیر التبیان، ج 10 ، ص 30 )
6) الخلاف، ج 2، ص 224 ، کتاب طلاق. )
ص: 487
در .«1» « لقبل عدّتهنّ » قرائت کرد و در روایت دیگر « فی قبل عدّتهنّ » عبد اللّه بن عمر روایت شده که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله
قرائت کردهاند. طبرسی «2» « فطلّقوهنّ فی قبل عدّتهنّ » ابن خالویه از پیامبر و ابن عباس و مجاهد روایت شده که « شواذ » کتاب
اي عند عدّتهنّ؛ یعنی در زمانی که عدّه آنان آغاز گردد. نظیر « فطلّقوهنّ لعدّتهنّ » : این قرائت تفسیر قرائت مشهور است » : میگوید
صفحه 317 از 345
.«4» « که به معناي عند وقتها میباشد «3» « لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها » آیه
است؛ مانند اینکه بگویی: أتیته للیلۀ بقیت من الشهر؛ وقتی که یک « معناي آیه، فطلّقوهنّ مستقبلات لعدّتهنّ » زمخشري میگوید
خوانده شده « فی قبل عدّتهنّ » شب از ماه باقی مانده بود آمدم؛ یعنی پیش از شروع شب و در ابتداي آن آمده و در قرائت پیامبر آیه
.«5» « است
هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ » است؛ مانند این آیه « فی » لام، در اینجا به منزله » : فخر رازي میگوید
آیه طلاق هم به همین معناست؛ زیرا معناي آن این است: آنان را در زمان عدّه ایشان طلاق بدهید؛ یعنی زمانی که براي .«6» « الْحَشْرِ
.«7» « عده آنان مانعی وجود نداشته باشد
است و مثل لام در این جمله است که میگویی: «8» « یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی » مثل لام در « لأوّل الحشر » زمخشري میگوید: لام در
جئته لوقت کذا؛ لذا معناي آیه این است:
أخرج الذین کفروا عند اول الحشر؛ معناي اول الحشر این است که نخستین باري است که به شام هجرت میکنند؛ زیرا آنان از
خاندانی بودند که هرگز مجبور به ترك وطن نشده بودند و آنان اولین گروه از اهل کتاب بودند که از جزیرة العرب به شام اخراج
. 1) السنن الکبري، ج 7، ص 327 ) .«9» « شدند یا این اولین اخراج آنان بود
. 2) شواذ ابن خالویه، ص 158 )
.187 : 3) اعراف 7 )
.302 - 4) مجمع البیان، ج 10 ، ص 303 )
. 5) تفسیر الکشاف، ج 4، ص 552 )
.« اوست که کافران از اهل کتاب [یهودیان بنی نضیر] را- در آغاز هنگامه رهسپاري انبوه- از خانه و کاشانهشان آواره کرد » (6)
.2 : حشر 59
. 7) التفسیر الکبیر، ج 30 ، ص 30 )
.24 : فجر 89 « از سر حسرت میگوید: کاش من براي این زندگانی [اخروي ام پیش اندیشی کرده بودم ] » (8)
. 9) تفسیر الکشاف، ج 4، ص 499 )
ص: 488
است که همراه با تاریخ به کار میرود و گفته میشود: کتبت « لامی » گویا مقصود زمخشري » : میگوید « کشاف » ابن منیر در حاشیه
بنابراین معناي آیه این است: فطلّقوهن لمبدء عدّتهنّ؛ یعنی در زمانی که امکان شروع عدّه آنان ممکن است. .« لعام کذا و شهر کذا
طلاق در شریعت بر دو قسم است: طلاق سنت و طلاق بدعت. طلاق سنت آن است که جامع شرایط باشد. در این طلاق اگر با زن
نزدیکی شده باشد باید در طهارت کامل به سر ببرد که در آن طهارت با او نزدیکی صورت نگرفته باشد. در این هنگام طلاق داده
شود و رها گردد تا عدهاش تمام شود. پس از عده دوباره به عقد در آید و با همان شرایط سابق دوباره طلاق داده شود و بر همین
منوال در طلاق سوم. این کاملترین شکل طلاق سنت است. نیز جایز است شوهرش در زمان عدّه رجوع کند و پس از همبستر
شدن، او را دوباره طلاق دهد یا بعد از رجوع بدون همبستر شدن او را طلاق دهد؛ این طلاق را طلاق عدّي گویند. هر یک از این
دو گونه طلاق مطابق سنت است و به اتفاق تمامی فقها جایز و نافذ میباشد. در برابر این طلاق، طلاق بدعی قرار دارد که عبارت
است از طلاقی که جامع شرایط نباشد.
طلاق محرّم (بدعی) آن است که زنی که شوهر با او همبستر شده و از او غایب نگردیده است، در حال » : شیخ طوسی میگوید
حیض یا در حال طهارتی که با او نزدیکی کرده طلاق بدهد؛ چنین طلاقی به نظر ما- فقهاي امامیه- واقع نمیشود (صحیح نیست) و
صفحه 318 از 345
عقد نکاح به حال خود باقی است، ولی فقیهان غیر امامی گفتهاند طلاق واقع میشود؛ هر چند عمل حرامی مرتکب شده است. این
.« رأي را ابو حنیفه و پیروان او؛ مالک، اوزاعی، ثوري و شافعی اختیار کردهاند
اگر در یک مجلس سه طلاق بدهد مرتکب بدعت شده است، ولی اگر همه شرایط فراهم بوده، به نظر » : شیخ همچنین ادامه میدهد
اکثر فقهاي امامیه یک طلاق محسوب میشود، ولی برخی از ایشان گفتهاند اصلا این طلاق صحیح نیست و شافعی میگوید:
مستحب است که یک بار طلاق بدهد و اگر دو یا سه بار در یک طهارت که با او همبستر نشده طلاق بدهد چه با یک لفظ باشد و
چه با چند لفظ، این طلاق هم واقع میشود و مباح است. همین نظر را احمد و اسحاق و ابو ثور هم
ص: 489
اختیار کردهاند. عدهاي گفتهاند اگر کسی با یک یا چند لفظ زن خود را در حال طهارت دو یا سه بار طلاق دهد کاري حرام و
نافرمانی کرده و گناهکار است. در میان فقها کسانی همچون ابو حنیفه و پیروانش و مالک میگویند: این گونه طلاق حرام است،
.«1» « ولی واقع میشود
خلاصه آنکه شافعی و احمد این گونه طلاق را بدعت نمیدانند و لذا اجازه میدهند که سه طلاق با یک لفظ واقع شود؛ هر چند
طلاق دوم و سوم عدّه نداشته باشد. اما ابو حنیفه و مالک معتقدند که این گونه طلاق بدعت و گناه است، ولی واقع میشود و اثر
به هر حال مذاهب چهار گانه اتفاق نظر دارند که سه طلاق با لفظ واحد واقع میشود. «2» . آن هم بر آن مترتب میگردد
اگر مردي همسر خود را سه بار با یک لفظ طلاق بدهد به این شکل که بگوید: أنت طالق ثلاثا، از نظر مذاهب » : جزیري میگوید
.«3» « چهارگانه لازم است به این عدد ملتزم باشد، رأي جمهور فقها هم همین است
این حکم از جمله مواردي است که فقهاي دیگر مذاهب در خصوص آن با صریح کتاب خدا مخالفت ورزیدهاند؛ با این پندار که
سنت، این حکم را تأیید میکند و به گمان خود یا نص قرآن را تأویل کرده و یا نسخ شده میدانند، جز فقهاي پیرو مکتب اهل بیت
علیهم السّلام که در هیچ موردي با کتاب خدا مخالفت نورزیدهاند و به سنت صحیح وارد از طرق اهل بیت علیهم السّلام هم عمل
کردهاند. ائمه اهل بیت بارها تکرار کردهاند که این گونه طلاق (سه طلاق با یک لفظ) مخالف صریح قرآن است و آنچه با قرآن
شامل طلاق دوم و سوم میشود، که هر یک براي « فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ » مخالف باشد باطل است و باید به دور افکنده شود؛ چون آیه
امکان عدّه مجدد واقع نشدهاند؛ زیرا عده نخست فقط براي طلاق اول است نه غیر آن. ( 1) ر. ك: الخلاف، ج 2، ص 224 ، م 2 و
. ص 226 ، م 3
2) ر. ك: سنن نسائی، ج 6، ص 116 ، حاشیه. )
که ابو داوود سجستانی، صاحب سنن « مسائل الامام احمد بن حنبل » 3) الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 4، ص 341 ، ولی در کتاب )
ابو داوود میگوید: از احمد شنیدم که وقتی از او درباره مردي سؤال » : آن را جمعآوري کرده است، در ص 169 چنین آمده است
ولی در ص 173 وقتی درباره دختر باکرهاي سؤال ،« شد که با یک لفظ سه بار زنش را طلاق داده است، این طلاق را تأیید نکرد
هر سه طلاق واقع شده و تا همسر دیگري اختیار نکند، بر شوهر اول » : شد که سه بار در یک مجلس طلاق داده شده است گفت
.« حلال نخواهد شد
ص: 490
اگر مردي زن خود را در غیر طهارت و در غیر زمان عده چنان که قرآن تعبیر کرده » : امام صادق علیه السّلام به ابن اشیم فرمودند
است سه طلاق یا یک طلاق بدهد این طلاق در حکم عدم است، ولی اگر زنش را با یک لفظ سه طلاق بدهد در حالی که زن با
طهارت باشد و با او همبستر نشده باشد، چنانچه در محضر دو شاهد عادل باشد یک طلاق واقع میشود و دو تاي دیگر واقع نشده
است و اگر سه بار طلاق دهد که هر سه داراي عده باشد و طبق امر الهی انجام گیرد، زن از او جدا شده و براي او حلال نخواهد
صفحه 319 از 345
.«1» « شد مگر اینکه آن زن، شوهر دیگري نماید
بنابراین طلاق دوم و سوم بر حسب آنچه در قرآن آمده است داراي عده نخواهد بود و به همین دلیل است که پیامبر صلّی اللّه علیه
و اله سه طلاق با یک لفظ را چون مخالف با صریح قرآن است مورد انکار قرار داده است. نسائی از طریق مخرمه از پدرش بکیر بن
از محمود بن لبید شنیدیم که میگفت: به پیامبر خبر دادند که مردي زن خود را یک جا سه طلاق » : أشجّ روایت کرده است که
داده است. پیامبر خشمگین از جا برخاست، آنگاه فرمود: آیا کتاب خدا بازیچه قرار گرفته است؛ در حالی که من در میان شما
.«2» «؟ هستم؟! تا اینکه مردي برخاست و گفت: اي پیامبر خدا اجازه میدهی او را به قتل برسانم
است؛ زیرا معناي آیه این «3» « الطَّلاقُ مَرَّتانِ ... تا ... وَ لا تَتَّخِ ذُوا آیاتِ اللَّهِ هُزُواً » مقصود پیامبر آیه » : شارح کتاب نسائی میگوید
در آیه، تثنیه نیست بلکه « مرّتان » است که طلاق شرعی یک طلاق پس از دیگري با فاصله باشد نه به صورت یک جا، و مراد از
فَإِمْساكٌ » یعنی بازگشت پس از بازگشت نه آنکه دو بازگشت با هم باشد؛ و معناي ؛«4» « ثُمَّ ارْجِعِ الْبَ َ ص رَ کَرَّتَیْنِ » مانند آیه
مخیّر گذاشتن آنان است تا اینکه زن را نزد خود با حسن معاشرت نگه دارند که همان رجوع است یا اینکه آنان را به «5» « بِمَعْرُوفٍ
. نیکویی رها سازند. حکمت اینکه باید طلاق جدا جدا باشد نه یک جا، آن است ( 1) وسائل الشیعه، ج 22 ، ص 71 ، شماره 28
. 2) سنن نسائی، ج 6، ص 116 . ر. ك: ابن حزم، المحلّی، ج 10 ، ص 167 )
.229 -231 : 3) بقره 2 )
.4 : ملک 67 .« باز دوباره بنگر » (4)
.229 : بقره 2 .« از آن به خوبی نگاه داشتن » (5)
ص: 491
یعنی امکان دارد خداوند دل شوهر را پس از طلاق ؛«1» « لَعَلَّ اللَّهَ یُحْ دِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً » : که در آیه، چنین اشاره شده است
.«2» « دگرگون سازد و احیانا او را از خشم نسبت به همسر به سوي محبت بگرداند
زن خود را در یک مجلس سه طلاقه کرد، ولی پس از آن اندوهگین شد و از « رکانه » همچنین ارباب کتب سنن روایت کردهاند که
کرده خود پشیمان گردید؛ خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آمد و پشیمانی و اندوه شدید خود را ابراز داشت. پیامبر پرسید:
یک طلاق به حساب میآید؛ اگر خواستی میتوانی رجوع » : گفت: در یک مجلس! پیامبر فرمود «! چگونه او را سه طلاق دادي »
و او نیز چنین کرد. « کنی
در روایت ابن عباس آمده است: عبد یزید همسر خود را طلاق داد و همسر دیگري برگزید. همسر اولی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و
سپس .« میدانم؛ رجوع کن » : گفت: من او را سه طلاقه کردهام. فرمود .« به او رجوع کن » : اله شکایت کرد. پیامبر به عبد یزید گفت
.«3» « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ » : این آیه را تلاوت کرد
ابو داوود میگوید: رکانه همسر خود را به گمان خویش سه بار طلاق داده و بائن گشته بود (یعنی قابل رجوع نبود)، اما پیامبر صلّی
اللّه علیه و اله آنها را یک طلاق به حساب آورد.
معناي این سخن آن است که سه طلاق به یک لفظ که بین آنها رجوعی نباشد تنها یکی از آنها عدهدار خواهد بود نه هر سه.
بنابراین به شیوهاي که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آیه را تلاوت فرمود اشاره به این دارد که از سه طلاق تنها یکی عده خواهد داشت
و این طلاق، رجعی به حساب آمده و بائن نخواهد بود.
نظر فقهاي دیگر مذاهب با آنکه میدانند سه طلاق با یک لفظ، مخالف کتاب و سنت است شگفتآور است. مخالفت با کتاب را
دانستید و مخالفت با سنت، از حدیث زیر معلوم میگردد:
در زمان پیامبر و ابو بکر و دو سال از خلافت عمر، سه طلاق با یک » : خود از ابن عباس روایت میکند که گفت « صحیح » مسلم در
صفحه 320 از 345
شاید » ( لفظ را یک طلاق به حساب میآوردند تا اینکه عمر گفت: حال که مردم بر کاري که در آن صبر و مهلت داده شده ( 1
.1 : طلاق 65 .« خدا پس از این، پیشامدي پدید آورد
. 2) حاشیه سنن نسائی، ج 6، ص 116 )
. 3) سنن بیهقی، ج 7، ص 339 )
ص: 492
.«1» « عجله میکنند چرا ما اجازه ندهیم! و لذا این گونه طلاق را به آنان اجازه داد
حال آنچه مایه تعجب میشود این است که میبینیم جمهور فقها با اینکه میدانند چنین طلاقی مخالف کتاب و سنت است، از سنت
عمر پیروي میکنند و صریح قرآن و سنت پیامبر و صحابه بزرگوار آن حضرت را کنار گذاشتهاند.
همه بزرگان فقها قبول دارند که در زمان پیامبر سه طلاق در یک مجلس، یک بار به حساب میآمد و هیچ کس » : جزیري میگوید
در حدیث مسلم خدشه نکرده است و تنها دلیلی که اقامه میکنند این است که عمل عمر و سپس موافقت اکثر فقها با او کاشف از
این است که این حکم (عدم جواز سه طلاق در یک مجلس) موقتی بوده و عمر آن حکم را با حدیثی که براي ما نقل نکرده نسخ
شده دانسته است.
دلیل بر این مدعا اجماع فقها است.- جزیري سپس میگوید:- ولی در واقع اجماعی وجود نداشت، چون بسیاري از مسلمانان در
این حکم با آنان مخالفت ورزیدند و شکی نیست که ابن عباس از مجتهدانی به حساب میآید که در امور دینی مورد اعتماد و
تقلید از او جایز است، ولی تقلید از رأي عمر واجب نیست.- جزري ادامه میدهد:- شاید این عمل عمر و فتواي فقها هشدار به مردم
باشد که طلاق را با شکلی مغایر با سنت واقع نسازند؛ زیرا سنت آن است که زن در زمانهاي مختلف طلاق داده شود نه یک جا؛
در نتیجه اگر کسی گستاخی کرد و همسرش را در یک مجلس سه طلاقه کرد با سنت مخالفت ورزیده است و کیفر او آن است که
.«2» « به کار ناشایست او ترتیب اثر داده شود تا موجب تنبیه او گردد
پس از تمام این مطالب، آنچه مایه افتخار و سربلندي است موضع فقهاي امامیه است که علی رغم مخالفت جمهور فقهاي دیگر
مذاهب، در کنار قرآن و سنت ثابت قدم ایستادهاند و این از برکات تعالیم ائمه اهل بیت علیهم السّلام است که بر پایه دین استوارند
183 . از روایات یاد - ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ( 1) صحیح مسلم، ج 4، ص 184 » . و از ناموس شریعت پاسداري میکنند
شده به خوبی روشن میگردد که سه طلاق در یک مجلس و یک باره، یک سنت جاهلی بوده که پیامبر آن را صحیح ندانسته
است، اکنون چرا دوباره این سنت جاهلی بازگشته، روشن نیست؟!
.341 - 2) الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 4، ص 342 )
ص: 493
.«1» « ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ
8. تشریع متعه
الف) متعۀ النساء
اشاره
میان فقها اختلاف است که آیا حکم این آیه نسخ شده است یا نه؛ و اگر نسخ .«2» « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَۀً »
صفحه 321 از 345
شده ناسخ آن چیست؟ آیا آیه دیگري در خود قرآن کریم است یا سنت شریف دلیل نسخ آن است؟
ائمه اهل بیت علیهم السّلام بر آنند که این آیه از آیات محکم است و حکم آن هم چنان در شریعت ثابت است و ناسخی براي آن-
نه از قرآن و نه از سنت- وجود ندارد؛ تعداد زیادي از صحابه و تابعان نیز بر همین عقیدهاند، ولی فقهاي دیگر مذاهب به دلیل اینکه
عمر از ازدواج موقت منع کرد و در این باره بسیار هم سختگیري میکرد، با دیدگاه بزرگان صحابه و تابعان و ائمه اهل بیت
مخالفت ورزیدند؛ و نیز براي توجیه نظر خود از کتاب و سنت دلیلی چند تراشیدهاند که از نظر اساتید فن و در میزان نقد و بررسی
وزنی ندارد.
به عموم این آیه بر مشروعیت ازدواج موقت استدلال شده است و تردیدي نیست که این عمل در ابتداي اسلام » : ابن کثیر میگوید
مشروع بود و پس از آن نسخ شد. به روایت احمد از ابن عباس و گروهی از صحابه نقل شده است که قائل به اباحه آن در شرایط
فما استمتعتم به منهنّ- إلی أجل » : ضروري هستند. ابن عباس، ابیّ بن کعب، سعید بن جبیر و سدّي آیه را چنین قرائت میکردند
را اضافه میکردند. مجاهد میگوید: آیه درباره ازدواج « إلی أجل مسمی » که به عنوان تفسیر آیه « مسمّی- فآتوهنّ أجورهنّ فریضۀ
این فضل خداست که به هر کس بخواهد آن را » (1) .«3» « موقت نازل شده است، ولی جمهور فقها بر خلاف آیه نظر دادهاند
.21 : حدید 57 .« میدهد؛ و خداوند را فزون بخشی بزرگ است
.24 : نساء 4 .« و زنانی را که متعه کردهاید، مهرشان را به عنوان فریضهاي به آنان بدهید » (2)
. 3) تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 474 )
ص: 494
فقها درباره ازدواج موقت دو گروهاند؛ گروهی بر آنند که تنها عمر آن را حرام کرده و از آن نهی نموده » : ابن قیّم جوزیه میگوید
و پیامبر فرمان داده است که هر سنتی را که خلفاي راشدین بنا کردند باید پیروي شود. این گروه، حدیث سبرة بن معبد را که
میگوید ازدواج موقت زمان فتح خیبر تحریم شد، صحیح نمیدانند؛ زیرا این روایت از طریق عبد الملک بن ربیع بن سبره جهنی از
در شخصیت او سخنی دارد که تردید او را میرساند. بخاري هم حدیث او را با اینکه نیاز «1» پدرش از جدش میباشد که ابن معین
به آن بوده و یکی از احکام اصلی شریعت است، در صحیح خود نیاورده و اگر حدیث سبره نزد او صحیح میبود، هر آینه نقل
میکرد و به آن استناد میجست. گفتهاند اگر روایت سبره از رسول خدا صحیح بود حتما بر عبد اللّه بن مسعود (این صحابی بزرگ
و جلیلالقدر) پوشیده نمیماند. از وي روایت شده که صحابه ازدواج موقت را انجام میدادند؛ و به آیه استدلال جسته است و نیز
اگر حدیث سبره صحیح میبود عمر نمیگفت: ازدواج موقت در زمان رسول خدا جایز بود و من از آن نهی میکنم و براي آن
کیفر قرار میدهم، بلکه میگفت: پیامبر آن را تحریم کرد و از انجام آن نهی نموده است. نیز گفتهاند اگر حدیث سبره صحیح
میبود در زمان حکومت ابو بکر که به درستی دوران خلافت (جانشینی) نبوت بود نباید ازدواج موقت جریان میداشت! گروه دوم
بر آنند که حدیث سبره صحیح است و بر فرض عدم صحت آن، حدیث علی که میفرماید: پیامبر ازدواج موقت را حرام ساخت
صحیح است.
بنابراین امثال حدیث جابر را که بیانگر حلیت ازدواج موقت است باید حمل بر این کرد که تحریم پیامبر به سمع آنان نرسیده و
حدیث تحریم تا زمان عمر مشهور نگشته بود؛ زیرا در آن زمان بود که بر سر آن نزاع در گرفت؛ لذا تحریم آن آشکار شد و
با این بیان، میتوان احادیث متعارض ( 1) یحیی بن معین از سران نامی جرح و تعدیل » : ابن قیّم در پایان میگوید .« مشهور گشت
است و از مشایخ احمد بن حنبل میباشد. در شناخت صحیح از سقیم احادیث او یگانه مرجع مورد اعتماد به شمار میرود. عجلی
وفات او به سال 233 است. تهذیب التهذیب، ج 11 ، ص .« خداوند کسی را به دانایی او، نسبت به احادیث نیافریده است » : میگوید
.280
صفحه 322 از 345
ص: 495
.«1» « وارد در این باب را سازش داد
جایز نیست آیه بر » : قرطبی صاحب تفسیر بر آن است که آیه درباره ازدواج موقت نیست بلکه بیانگر ازدواج دایم است. میگوید
جواز نکاح موقت حمل شود؛ اولا پیامبر از ازدواج موقت نهی نمود و آن را حرام گردانید و ثانیا خداوند میفرماید:
و روشن است که ازدواج با اذن اهل، عبارت است از ازدواجی که با اجازه ولی و با حضور دو شاهد باشد « فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ »
که ازدواج موقت چنین نیست.
علاوه بر این، جمهور گفتهاند: مقصود از آیه ازدواج موقتی است که در صدر اسلام مشروع بود و سپس با آیه میراث همسران نسخ
شد؛ زیرا در ازدواج موقت میراث وجود ندارد. عایشه و قاسم بن محمد گفتهاند: تحریم آن و نسخش در خود قرآن است؛ زیرا در
حال آنکه متعه نه ازدواج است و نه ؛«2» « وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ » : آیه وارد شده است
ملک یمین. به ابن مسعود نسبت داده شده که گفته است: متعه منسوخ است و با تشریع طلاق، عدّه و میراث نسخ شده است. برخی
دیگر گفتهاند: متعه در اول اسلام مباح شمرده میشده و سپس چند بار تحریم شد. ابن عربی میگوید: متعه از احکام شگفتآور
دین است؛ زیرا در صدر اسلام حلال شد. سپس در روز جنگ خیبر حرام شد؛ باز در غزوه ارطاس مباح و پس از آن حرام اعلام
شد و حرمت آن استمرار پیدا کرد. این مسأله در شریعت نظیري جز مسأله قبله ندارد؛ زیرا مسأله قبله هم دو بار نسخ شد و پس از
آن ثابت گردید. کسان دیگري غیر از ابن عربی- که گمان کردهاند همه طرق احادیث را در این باره گرد آوردهاند- میگویند: از
روایات بر میآید که متعه هفت بار تحلیل و تحریم شده است که تحریم پایانی استمرار یافت. گروهی گفتهاند: متعه ناسخی جز
نهی عمر ندارد. و عطاء از ابن عباس روایت کرده است که گفت: ازدواج موقت رحمتی بود از جانب خداوند که بر بندگان ارزانی
نیز ابن جریر طبري از امام امیر مؤمنان علیه السّلام ( 1) ابن .«3» « داشته و اگر نبود نهی عمر، جز افراد شقی و سیهدل به زنا نمیافتادند
.184 - قیّم، زاد المعاد، ج 2، ص 185
و کسانی که پاك دامنی میورزند مگر در مورد زنانشان یا ملک یمینشان [کنیزانی که به دست آوردهاند] که در این صورت » (2)
.5 -6 : مؤمنون 23 .« نکوهیده نیستند
.130 - 3) الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 132 )
ص: 496
.«1» « اگر عمر از متعه نهی نکرده بود جز اندکی از مردم، کسی زنا نمیکرد » : روایت کرده است که فرمود
ازدواج موقت تا مدت معلومی- در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله- حلال بود. سپس خداوند آن را بر زبان » : ابن حزم میگوید
پیامبر نسخ نمود؛ نسخی کامل تا قیامت. عدهاي از سلف پس از رسول خدا بر حلال بودن آن باقی ماندند که از صحابه میتوان
«7» ، ابو سعید خدري «6» ، عمرو بن حریث «5» ، ابن عباس «4» ، ابن مسعود «3» ، جابر بن عبد اللّه انصاري «2» ، اسماء دختر ابو بکر
را نام برد.- ابن حزم در ادامه میگوید:- جابر از تمامی صحابه نقل کرده است که متعه در «8» سلمه و معبد فرزندان أمیّۀ بن خلف
. زمان پیامبر و ابوبکر و عمر- تا اواخر دوران خلافتش- حلال بود. از تابعان که بر این ( 1) جامع البیان، ج 5، ص 9
2) ابو داوود طیالسی در کتاب مسند، ص 277 از مسلم قريّ نقل میکند که بر اسماء دختر ابوبکر وارد شدیم و از او درباره متعه )
ر. ك: الغدیر، ج 6، ص 209 . در گفت و گویی « در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ما به متعه عمل میکردیم » : پرسیدیم؛ گفت
. زاد المعاد، ج 1، ص 213 .« از مادرت اسماء بپرس » : که بین ابن عباس و عروة بن زبیر درباره متعه اتفاق افتاد، ابن عباس به او گفت
.« نخستین بار، متعه در خاندان زبیر روي داد » : نیز گفتوگویی بین ابن عباس و عبد اللّه بن زبیر واقع شد که ابن عباس به او گفت
عبد » : 208 به نقل از محاضرات راغب، ج 2، ص 94 میگوید - العقد الفرید، ج 4، ص 14 . علامه امینی در الغدیر، ج 6، ص 209
صفحه 323 از 345
اللّه بن زبیر، ابن عباس را به خاطر اینکه متعه را حلال میدانست سرزنش کرد. ابن عباس به او گفت: از مادرت بپرس که چگونه با
براي آگاهی بیشتر درباره این داستان .« پدرت آشنا شده است، و او وقتی از مادر خود سؤال کرد گفت: تو را با متعه به دنیا آوردم
.55 - 90 . صحیح مسلم، ج 4، ص 56 - رجوع کنید به مروج الذهب، ج 3، ص 91
3) حدیث او را خواهیم آورد. همو بود که صریحا اعلان داشت که متعه از زمان پیامبر تا اواسط خلافت عمر مباح بود تا اینکه عمر )
به دلایلی که خواهیم آورد، از آن نهی کرد. او سخن کسانی را که گمان بردهاند متعه در زمان پیامبر و با امر او ممنوع شده را باطل
میشمرد.
. شرح صحیح مسلم، ج 9، ص 179 .« فما استمتعتم به منهن إلی أجل » 4) نووي از او نقل کرده است که آیه را چنین میخواند )
5) هموست که فتواي مشهور خود را در زمینه اباحه متعه در مکه صادر کرد و [این سخن از آن جا به دیگر شهرها برده شد. فتح )
. الباري، ج 9، ص 148
. 6) در زمان عمر، کنیزي را به ازدواج موقّت در آورد و از او آبستن گردید. فتح الباري، ج 9، ص 149 )
. 7) هم او بود که در حلیّت متعه از دوران عهد رسالت با جابر هم صدا بود. عینی، عمدة القاري، ج 8، ص 310 )
. فتح الباري، ج 9، ص 151
تنها چیزي که عمر را به وحشت انداخت » : 8) این مطلب را به هر دوي آنان نسبت دادهاند؛ عبد الرزاق با سند صحیح نقل میکند )
حامله شد، عمر از او پرسید: از چه کسی حامله شدهاي، گفت: از سلمه در ازدواج موقّت. و در روایت دیگر « أمّ اراکه » این بود که
. فتح الباري، ج 9، ص 151 . الاصابه، ج 2، ص 63 .« است: از معبد
ص: 497
.«1» « عقیده بودند میتوان از طاووس، عطاء، سعید بن جبیر و دیگر فقهاي مکه یاد کرد
نقد و بررسی
آنچه از تاریخ و احادیث بدان گواهی میدهد این است که متعه در قرآن جایز شمرده شده و سنت پیامبر هم بر همان اساس استوار
مانده و اصحاب نیز از دوران رسالت تا پایان خلافت ابوبکر و نیمه خلافت عمر بدان عمل میکردند که در این هنگام عمر متعه را
تحریم و بر آن سختگیري کرد. تحریم عمر اسباب و عواملی داشت و عمر میپنداشت این عوامل به او اجازه میدهند تا دست به
چنین اقدامی بزند.
1. مسلم از طریق عبد الرزّاق از ابن جریج از عطاء از جابر بن عبد اللّه انصاري نقل میکند که براي به جا آوردن عمره به مکه آمد.
آري، ما در زمان پیامبر و ابوبکر و عمر، به » : نزد او رفتیم. مردم سؤالاتی چند پرسیدند. سپس از متعه سؤال کردند. جابر گفت
ابو زبیر به من گفت: از جابر بن عبد اللّه شنیدم که میگفت ما در » : نیز از ابن جریج نقل میکند که .« ازدواج موقت دست میزدیم
زمان پیامبر و ابوبکر، با اندك اجرتی زنان را به ازدواج موقت در میآوردیم تا اینکه عمر به خاطر ماجراي عمرو بن حریث آن را
ما مجاز بودیم با اندك مزدي با زنان ازدواج موقت کنیم و سپس عبد » : نیز در حدیث قیس از جابر است که گفت .«2» « منع کرد
.«3» « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ » : اللّه این آیه را خواند
تمسک جستن او به این آیه بیانگر این نکته است که خداوند دوست دارد به رخصتهاي شرعی درباره طیبات عمل شود تا اینکه از
جانب شارع حکیم منعی برسد و این سخن، اشاره به این است که نهی عمر درباره یک حکم شرعی که ذاتا و بر حسب اطلاق نص
. 519 ، شماره 1854 - شرعی تداوم دارد تأثیري ندارد. ( 1) ابن حزم، المحلّی، ج 9، ص 520
. 2) صحیح مسلم، ج 4، ص 131 )
صفحه 324 از 345
اي کسانی که ایمان آوردهاید، چیزهاي طیّب و پاکیزهاي را که خدا براي [استفاده شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حد » (3)
. 87 . ر. ك: صحیح مسلم، ج 4، ص 130 : مائده 5 .« تجاوز نکنید که خدا تجاوزگران را دوست نمیدارد
ص: 498
از ابن جریج نقل کرده است- بدین قرار است: ابو « المصنّف » اما داستان عمرو بن حریث- چنان که عبد الرزاق در کتاب خود به نام
زبیر از جابر نقل میکند که:
عمرو بن حریث به کوفه آمد و کنیزي را به ازدواج موقت در آورد. کنیز حامله شد. »
داستان سلمه و معبد پسران امیۀ بن .«1» « او را نزد عمر آوردند؛ اعتراف کرد. جابر میگوید: اینجا بود که عمر متعه را ممنوع کرد
خلف هم نظیر همین ماجراست.
عمر از ازدواج موقت نگران نبود و » : 2. عبد الرزاق با سند صحیح از عمرو بن دینار از طاووس از ابن عباس نقل میکند که گفت
وحشتی نداشت تا اینکه ام اراکه حامله شد. عمر از او پرسید چگونه حامله شدي؟ گفت: از سلمۀ بن امیه در ازدواج موقت حامله
سلمه، سلمی کنیز آزاد شده حکیم بن امیه را به ازدواج موقت خود در آورد و او » : نقل میکند « الاصابه » ابن حجر در .«2» « شدم
بچهدار شد و سلمه بچه را انکار نمود. کلبی اضافه میکند: این خبر به عمر رسید و او ازدواج موقت را ممنوع کرد. نیز روایت شده
.«3» « است که سلمه زنی را به ازدواج موقت خود در آورد؛ این خبر به عمر رسید و او سلمه را تهدید کرد
ماجراي سلمه و معبد یکی بیش نیست و اختلاف در این است که داستان براي کدام یک از آنان اتفاق افتاده » : ابن حجر میگوید
.«4» « است
خوله دختر حکیم بر عمر وارد شد و گفت: ربیعۀ بن امیه کنیزکی را » : 3. مالک و عبد الرزاق از عروة بن زبیر نقل کردهاند که گفت
که در اسلام به دنیا آمده بود به ازدواج موقت گرفته و آن زن از او حامله شده است. عمر در حالی که از شدت عصبانیت عبایش
« روي زمین کشیده میشد خارج شد و گفت: این است نتیجه متعه! و اگر پیش از این اقدام کرده بودم، اکنون او سنگسار میشد
یعنی اگر اعلام منع کرده بودم. ؛«5»
نماز صبح را با ( 1) فتح الباري، ج 9، ص 149 . عبد الرزاق آن را » : طبري در تاریخ خود از عمران بن سواده نقل میکند که گفت
.206 - از ابن جریج نقل کرده است. الغدیر، ج 6، ص 207 « المصنّف » در کتاب خود
. 2) فتح الباري، ج 9، ص 151 )
. 3) الاصابۀ فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 63 ، شماره 3363 )
. 4) فتح الباري، ج 9، ص 151 )
. 5) الدر المنثور، ج 2، ص 141 )
ص: 499
عمر به جا آوردم و آنگاه برخاست تا برود و من نیز با او برخاستم؛ گفت: سؤالی داري؟ گفتم: آري. گفت: دنبالم بیا و من رفتم؛
وقتی به خانهاش رفت به من اجازه داد که بر او وارد شوم. به او گفتم: نصیحتی دارم! گفت: درود بر ناصح هر صبح و شام. گفتم:
مردم بر تو چهار عیب گرفتهاند! عمر چوب دستی خود را بر ران خود زیر چانه نهاد و گفت: آنها را برشمار! گفتم: مردم میگویند:
اولا او عمره را در ماههاي حج (شوال، ذي قعده، ذي حجه) حرام کرده است در حالی که نه پیامبر خدا چنین کرد و نه ابو بکر، بلکه
عمر عذر آورد که اگر آنها در ماههاي حج، عمره به جاي آورند فکر میکنند که مجزي از حج است. «1» . حلال بود
ثانیا میگویند: او ازدواج موقت را تحریم کرد در حالی که از طرف خدا اجازه داده شده بود. عمر گفت: پیامبر خدا آن را براي
دوران ضرورت اجازه داده بود و در حال حاضر مردم ضرورتی ندارند.
صفحه 325 از 345
گفت: حرامی را به «2» . ثالثا میگویند: عمر حکم کرده است که وقتی کنیز از مولاي خود باردار شد، خود به خود آزاد میشود
حرام دیگر ملحق ساختم و من جز قصد خیر نداشتم و اکنون از خدا آمرزش میطلبم.
رابعا میگویند: عمر با مردم با خشونت رفتار میکند. عمر جوابی طولانی داد که خلاصهاش این است: براي برقراري نظم و سامان
1) عرب در دوران جاهلیت معتقد بود که به جا آوردن عمره در ) .«3» « بخشیدن به امور چارهاي جز آن شیوه رفتار کردن نیست
ماههاي حج یکی از بزرگترین گناهان است.
صحیح بخاري، ج 2، ص 175 . صحیح مسلم، ج 4، ص 56 . پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با این عادت جاهلی سخت به مبارزه
برخاست و اصرار داشت که قولا و عملا با آن مخالفت ورزد. بنابراین، اقدام عمر کوششی در جهت باز گرداندن یک رسم کهن
. جاهلی و مخالف با شرع بود. الغدیر، ج 6، ص 217
2) کنیز فرزنددار- ام ولد- نه فروخته میشود و نه به ارث برده میشود تا اینکه پس از مردن مولایش از سهم الإرث فرزندش آزاد )
گردد.
3) با تخلیص از: تاریخ طبري، ج 4، ص 225 ، حوادث سال 23 . ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج 12 ، ص 121 از طبري نقل )
. کرده و برخی از واژههاي آن را طبق شرح ابن قتیبه توضیح داده است. ر. ك: ابن قتیبه، غریب الحدیث، ج 1، ص 263
ص: 500
داستان منع متعه زنان و متعه حج
آنچه مسلم و قطعی است این است که عمر مانع استمرار جواز متعه در اسلام شد و این عملی حلال بود تا اینکه خلیفه بیآنکه از
دو متعه در زمان پیامبر حلال بود و من آنها » پیش دلیل بر نسخ یا تحریم آن رسیده باشد از متعه منع کرد. این جمله او معروف است
این سخن که ظاهرش، به قول ابن .« را تحریم میکنم و هر کس انجام دهد کیفر خواهم نمود؛ یکی متعه زنان و دیگري متعه حج
بسیار ناشایست است توجیهی دارد که فقها در آن اختلاف کردهاند. «1» ابی الحدید معتزلی
از ظاهر کلام عمر که میگوید: من از آن نهی میکنم، چنین به دست میآید که این دو » : فخر رازي در این زمینه میگوید
مشروعیت داشتند و نسخ هم نشده بود تا اینکه عمر آنها را نسخ کرد و چیزي هم که پیامبر آن را نسخ نکرده باشد تا ابد نسخ
منظور عمر این است که من از آن منع میکنم، چون بر من ثابت شده » : آنگاه سخن عمر را این گونه توجیه میکند .« نخواهد شد
.« است که پیامبر آنها را نسخ کرده است
زیرا اگر مرادش این باشد که متعه در دین اسلام و شریعت محمدي مباح بوده و من از پیش خود آن را ممنوع » : فخر رازي میگوید
میکنم تکفیر او و تکفیر هر کس با او به مقابله بر نخاسته است لازم میآید و این هم منجر به تکفیر امیر مؤمنان علی علیه السّلام
.«2» « میشود که چرا به مقابله با او برنخاست و سخن او را رد نکرد
قسطلانی در شرح خود بر کتاب بخاري توجیهی بسیار عجیب دارد؛ میگوید:
نهی عمر، مستند به نهی پیامبر است که بر دیگر اصحاب پوشیده مانده بود و عمر آن را براي ایشان بیان کرد؛ لذا آنان ساکت »
این توجیه چیزي جز کوته گویی و تفسیر کلام بما لا یرضی صاحبه نیست. .«3» «! ماندند یا با او موافقت کردند
عمر بر روي منبر رفت و گفت: » : خواجه نصیر طوسی است. او میگوید « شرح تجرید الاعتقاد » از این عجیبتر، سخن قوشجی در
اي مردم! سه چیز در زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله حلال بود، ولی من از آنها نهی کرده و تحریم میکنم و هر کس انجام
. دهد کیفرش خواهم داد؛ متعه زنان، متعه حج و حیّ علی خیر العمل.- سپس ( 1) شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 182
.53 - 2) التفسیر الکبیر، ج 10 ، ص 54 )
صفحه 326 از 345
. 3) قسطلانی، ارشاد الساري بشرح البخاري، ج 11 ، ص 77 )
ص: 501
میگوید:- این حدیث موجب طعن بر عمر نیست؛ زیرا مخالفت ورزیدن مجتهدي با مجتهد دیگر در مسائل اجتهادي بدعت (پدیده
.«1» «!! نوي) نیست
جاي شگفتی است که مرد دانشمندي چون قوشجی چگونه خود را به نادانی میزند و صاحب رسالت را که جز با وحی سخن
نمیگوید با فردي از امت، همتا میگیرد؟! آن هم فردي مانند عمر که بارها و بارها به طور صریح اعلام داشته که همه مردم از او
«2» . داناترند
اکنون رشته سخن را به حدیث دو متعه معطوف میداریم که عمر آن را در ملأ عام حرام کرده است:
به جابر بن عبد اللّه انصاري گفتم: ابن زبیر از متعه منع میکند، ولی ابن » : از ابو نضره نقل میکند که « سنن » 1. بیهقی در کتاب
عباس بدان فرمان میدهد! جابر گفت:
این حدیث توسط خود من منتشر شده است؛ در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ابوبکر ما ازدواج موقت داشتیم، ولی عمر که به
خلافت رسید براي مردم سخنرانی کرد و گفت: همان طور که یقینا پیامبر خدا پیامبر و قرآن قرآن است، بدانید که دو متعه در زمان
پیامبر حلال بود که من آنها را ممنوع میکنم و بر آن مجازات مقرر میدارم؛ یکی ازدواج موقت؛ و اگر مردي را ببینم که دست به
.«3» « ازدواج موقت زده است، او را زیر انباشتههاي سنگ پنهان خواهم کرد و دیگري متعه حج
ابن عباس به ازدواج موقت فرمان میداد و ابن زبیر از آن نهی » : 2. مسلم هم در صحیح خود از ابو نضره روایت میکند که گفت
میکرد. این موضوع را به اطلاع جابر رساندم. گفت: این حدیث توسط خود من مطرح شد. ما در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله
ازدواج موقت داشتیم، ولی چون دوران خلافت عمر فرارسید گفت: خداوند براي پیامبرش آنچه میخواست- با هر دلیلی که
میخواست- حلال کرد و قرآن در جایگاه خود نازل شده است؛ حج و عمره را مطابق امر خدا، براي خدا به جا آورید ( 1) شرح
التجرید، آخر مباحث امامت.
2) ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 181 بابی را گشوده و در آن مواردي را که عمر فتوا داده و سپس فتواي خود را )
.83 - نقض کرده است، بیان داشته است. همچنین ر. ك: الغدیر، نوادر الأثر فی علم عمر، ج 6، ص 325
. 3) سنن بیهقی، ج 7، ص 206 )
ص: 502
« و ازدواج موقت را رها سازید که اگر نزد من مردي را بیاورند که ازدواج موقت انجام داده باشد قطعا او را سنگسار خواهم کرد
.«1»
از ابو نضره شنیدم که میگفت: ابن عباس به ازدواج موقت فرمان میداد » : 3. ابوبکر جصّاص از شعبه از قتاده نقل میکند که گفت
و ابن زبیر از آن منع میکرد؛ مطلب را به عرض جابر رساندم و او گفت: حدیث توسط من منتشر شد؛ ما در زمان پیامبر اقدام به
متعه میکردیم تا اینکه عمر به خلافت رسید و گفت: خداوند براي پیامبر آنچه را خواست- به وسیله آنچه خواست- حلال
گردانید؛ حج و عمره را چنان که خدا فرمان داده به جا آورید و از نکاح متعه دوري گزینید؛ اگر کسی را پیش من آورند که دست
جصّاص میگوید: .« به متعه زده باشد حتما سنگسار خواهد شد
.«2» « عمر براي متعه حکم سنگسار شدن را بیان کرد، ولی این حکم میتواند صرفا به عنوان تهدید باشد تا مردم را از آن بازدارد »
متعتان کانتا » : 4. ج ّ ص اص درباره متعه حج که یکی از دو متعهاي به شمار میرود که عمر آن را منع نمود، آورده است که گفت
.«3» « علی عهد رسول اللّه أنا أنهی عنهما و أضرب علیهما: متعۀ الحج و متعۀ النساء
صفحه 327 از 345
.«4» «... ثابت شده است که عمر گفت » : همچنین ابو عبد اللّه ابن قیم جوزیه میگوید
.«5» «... در حدیث وارد شده است که عمر مردم را از متعه بازداشت و گفت: متعتان » : نیز شمس الدین سرخسی میگوید
و «8» و دیگر فقیهان «7» «... متعتان کانتا مشروعتین » و فخر رازي به این شکل «6» قرطبی هم روایت را با همین لفظ آورده است
( مفسران بزرگ؛ که همه کاشف از این است که منع از دو متعه (متعۀ النساء و متعۀ الحج) به خود عمر مستند است و ارتباطی به ( 1
. صحیح مسلم، ج 4، ص 38
2) ج ّ ص اص، احکام القرآن، ج 2، ص 147 . سرخسی در مبسوط خود، ج 5، ص 153 به روایت عمر استناد جسته است که عمر )
اگر مردي را نزد من آورند که ازدواج موقت انجام داده باشد قطعا او را سنگسار خواهم کرد و حتی اگر مرده باشد و من با » : گفت
.«! مرده او برخورد کنم، قبرش را سنگسار خواهم کرد
.290 - 3) احکام القرآن، ج 1، ص 291 )
. 4) زاد المعاد، ج 2، ص 184 )
. 5) سرخسی، المسبوط، ج 4، ص 27 )
. 6) تفسیر قرطبی، ج 2، ص 392 )
.52 - 7) تفسیر الکبیر، ج 10 ، ص 53 )
. 8) ر. ك: ابن حزم، المحلی، ج 7، ص 107 )
ص: 503
وحی و شریعت ندارد. همین امر بسیاري از اندیشوران را واداشته تا این روایت عمر را دلیلی بر جواز متعه بدانند و نظر او را به
خودش واگذارند؛ زیرا هیچ رأیی در مقابل شریعت حجیت ندارد هم چنان که اجتهاد در برابر نص هم روا نیست.
ابن خلکان در شرح حال یحیی بن اکثم آورده است: مأمون عباسی فرمان داد که به اطلاع مردم برسانند متعه حلال است؛ یحیی بن
اکثم بر او وارد شد و دید او مسواك میزند و در حالی که بسیار خشمگین است، سخن عمر را- با تمسخر- تکرار میکند و
در عبارت خطیب چنین .«1» «!؟ متعتان کانتا علی عهد رسول اللّه و علی عهد أبی بکر و أنا أنهی عنهما! و من أنت یا جعل » : میگوید
یعنی تو کیستی! اي بخت برگشته تا از آنچه پیامبر و ابوبکر ؛«2» «!؟ و من أنت یا أحول حتی تنهی عما فعله النبی و أبو بکر » : است
یحیی بن اکثم در بصره از طرف مأمون به عنوان قاضی منصوب شد. به یکی از » : انجام دادهاند نهی کنی؟! راغب نقل میکند
بزرگان بصره گفت: تو از چه کسی در جواز متعه پیروي میکنی؟ گفت: از عمر بن خطاب. گفت: چگونه؟- حال آنکه عمر
درباره آن سخت جلوگیري میکرد- گفت: چون در خبر صحیح آمده که او بر منبر رفت و گفت: خدا و پیامبر براي شما دو متعه را
حلال کردهاند و من آن دو را حرام میکنم و بر آن مجازات خواهم کرد، گواهی عمر به حلال بودن آن را از طرف خدا و پیامبر
.«3» «! پذیرفتم، ولی تحریم آن را- که از جانب خود او است- نپذیرفتم
گذشته از این، تعدادي از صحابه و تابعان بر همان حلال بودن اول که در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بود باقی ماندند و تسلیم
عمر نشدند و آشکارا به مخالفت با او برخاستند؛ چه در حیات عمر و چه پس از آن.
جابر بن عبد اللّه انصاري نخستین کسی است که آشکارا از حلال بودن متعه سخن گفت و با نهی عمر به مخالفت برخاست. ابو
سعید خدري هم، چنان که دانستیم، در مخالفت با عمر با جابر همراه بود. عبد اللّه بن مسعود در ملأ عام آیه را ( 1) تاریخ ابن
.149 - خلکان (وفیات الاعیان)، ج 6، ص 150
. 2) تاریخ بغداد، ج 14 ، ص 199 )
. 3) الغدیر، ج 6، ص 212 به نقل از محاضرات راغب اصفهانی، ج 2، ص 94 )
صفحه 328 از 345
ص: 504
و ابیّ بن کعب هم آیه را همانند ابن مسعود قرائت کرد، «... فما استمتعتم به منهن إلی أجل مسمّی » : بر مردم چنین قرائت کرد
همچنین سعید بن جبیر، طاووس، عطاء، مجاهد و دیگر فقهاي مکه و دیگران- چنان که گذشت- با عمر مخالفت ورزیدند.
اگر عمر از متعه نهی نکرده بود جز گروه اندکی از مردم- و یا در روایت دیگر- جز افراد شقی » : امیر مؤمنان علیه السّلام میفرماید
خدا از عمر بگذرد؛ متعه رحمتی بود از جانب پروردگار که به وسیله آن امت » : نیز ابن عباس میگوید .«1» « دچار زنا نمیشدند
محمد را مورد رحمت قرار داد و اگر عمر آن را نهی نکرده بود، جز شقی- یا در روایت دیگر جز اندکی از مردم- در وادي زنا
.«2» « گرفتار نمیآمدند
برخی از مردم که خدا دلهاي آنان را نیز مانند چشمانشان کور کرده » : ابن زبیر در سخنان خود به ابن عباس تعریض کرده میگوید
تو جدّا خشن » : در این هنگام ابن عباس بر سر او فریاد زد .« است (ابن عباس در اواخر عمر نابینا شده بود) فتوا به جواز متعه میدهند
(بیادب) و خشک (نفهم) هستی؛ قسم یاد میکنم که به متعه در زمان امام متقین- منظورش پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله است-
ابن زبیر به او گفت: .« عمل میشد
.«3» « پس خودت تجربه کن؛ به خدا سوگند اگر چنین کنی تو را سنگسار خواهم کرد »
عبد اللّه بن عمر را نیز میبینیم که در راه دفاع از سنتی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بنا گذاشت و در قرآن بدان تصریح شد، هیچ
من نزد عبد اللّه بودم که کسی درباره متعه » : اعتنایی به نهی پدرش نمیکند. احمد در کتاب مسند از ابو ولید نقل میکند که گفت
.«4» « از او سؤال کرد؛ گفت: به خدا سوگند در زمان پیامبر زناکار و بیبند و بار نداشتیم
همچنین بزرگان صحابه و تابعان و پس از ایشان فقها، به نهی عمر از متعه حج که آن را نیز با متعه نساء تحریم کرده بود وقعی
ننهادند؛ و این بدان جهت است که هر اجتهادي که در برابر نص قرار گیرد اعتباري ندارد.
عبد اللّه بن عمر همچنان که به نهی پدرش از ازدواج موقت توجهی نکرد، به نهی او درباره متعه حج نیز وقعی ننهاد؛ ترمذي از ابن
. شهاب روایت میکند که گفت: ( 1) جامع البیان، ج 5، ص 9
. 2) الدر المنثور، ج 2، ص 141 )
. 3) صحیح مسلم، ج 4، ص 133 . نووي، شرح صحیح مسلم، ج 9، ص 188 )
. 4) مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 95 )
ص: 505
سالم به او گفته است: مردي از اهل شام نزد عبد اللّه بن عمر آمد و از او درباره تمتع در حج سؤال کرد. عبد اللّه گفت: حلال »
است. مرد شامی گفت: ولی پدرت از آن نهی کرده است. عبد اللّه گفت: به نظر تو اگر پدرم نهی کرده باشد و پیامبر خدا آن را
انجام داده باشد، به نهی پدرم توجه کنم یا فرمان پیامبر را اطاعت کنم؟ آن مرد گفت: البته فرمان پیامبر را. آنگاه عبد اللّه گفت:
.«1» « پیامبر متعه را انجام داد
با عبد اللّه بن عمر در مسجد نشسته بودم که مردي از اهل شام نزد او » : همچنین ابن اسحاق از زهري از سالم نقل میکند که گفت
آمد و از تمتع پرسید: عبد اللّه گفت:
کاري نیکوست. گفت: پدرت از آن منع میکرد. گفت: واي بر تو! اگر پدرم از آن نهی کرده، پیامبر آن را انجام داده و به انجام
.«2» « آن هم فرمان داده است؛ اکنون من به سخن پدرم گوش فرا دهم یا فرمان پیامبر را اطاعت کنم! از نزد من برخیز
سعد بن ابی وقاص هم به نهی عمر در برابر سنتی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بنا نهاد، وقعی نگذارد. ترمذي از ابن شهاب از
او به سخن سعد بن ابی وقاص و ضحّاك بن قیس که درباره تمتع گفت و گو میکردند، » : محمد بن عبد اللّه بن حارث نقل میکند
صفحه 329 از 345
گوش فرا داد. ضحاك گفت: این عمل را- متعه حج- کسی جز ناآشنا به فرمان خدا انجام نمیدهد. سعد گفت: نادرست اظهار نظر
.«3» « کردي! ضحاك گفت: عمر از این عمل نهی کرد. سعد گفت: ولی پیامبر آن را انجام داد و ما هم با او انجام دادیم
عمران بن حصین نیز با شهامت و صراحت از آنان پیروي کرده، میگوید:
خداوند در قرآن آیهاي را درباره متعه (متعۀ النساء) نازل کرد و آن را با آیه دیگر نسخ نفرمود. پیامبر هم ما را به انجام متعه فرمان »
و «4» مقصودش از آن یک نفر- چنان که فخر رازي .« داد و از آن نهی نکرد و تنها یک نفر، از پیش خود، آنچه خواسته گفته است
185 ، شماره 824 ، کتاب - تصریح کردهاند- عمر بن خطاب است. این حدیث را ( 1) جامع ترمذي، ج 3، ص 186 «5» ابن حجر
حج.
. 2) الجامع لاحکام القرآن، ج 2، ص 388 )
. 3) جامع ترمذي، ج 3، ص 185 ، شماره 823 )
. 4) التفسیر الکبیر، ج 10 ، ص 53 )
زیرا عمر اولین کسی است که از متعه منع کرد و گویا کسانی که بعد او آمدند (عثمان و معاویه) در این » : 5) ابن حجر میگوید )
. فتح الباري، ج 3، ص 345 .« رأي تابع او بودهاند
ص: 506
«1» . ابن ابی شیبه، بخاري و مسلم روایت کردهاند
آیه متعه در قرآن نازل شد و ما در دوران رسالت به آن عمل کردیم » : همچنین احمد در مسند خود از عمران روایت کرده که گفت
عمران از صحابه فاضل .«2» « و آیه دیگري نازل نشد که آن را نسخ کند و پیامبر هم از آن نهی نکرد تا از این جهان رخت بربست
و از فقهاي نامی است که عمر با اطمینان به فقاهت و درستی او، وي را به بصره فرستاد تا به بصریان فقه بیاموزد. ابن سیرین
.«3» « او برترین صحابیاي بود که وارد بصره گردید » : میگوید
پرسیده بود میگوید: « لیس منّا من لم یقل بمتعتنا » شیخ مفید در پاسخ به سؤال کسی که از او درباره حدیث امام صادق علیه السّلام
متعهاي را که امام صادق علیه السّلام بیان فرموده است ازدواج موقت است که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله آن را در زمان حیات خود
براي مسلمانان حلال کرد و در قرآن هم بر جواز آن، آیه نازل گردیده است و در نتیجه سنتی است که به وسیله کتاب و سنت
وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِ نِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ » : تأکید شده است. خداوند میفرماید
این حکم بین مسلمانان جریان داشت و کسی در آن مناقشهاي نداشت تا اینکه عمر بن خطاب به .«4» « فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِی َ ض ۀً
نظرش رسید از آن نهی کند؛ لذا آن را ممنوع کرد و بسیار هم سختگیري کرد و بر انجام آن مردم را تهدید نمود و مسلمانان هم
به ناچار از او پیروي کردند، ولی گروهی از صحابه و تابعان با ایشان مخالفت نمودند و بر حلیّت آن باقی ماندند و در این بین
گروهی از صحابه و تابعان و امامان اهل بیت علیهم السّلام- به طور ویژه- به اباحه متعه نظر دارند؛ لذا امام صادق علیه السّلام لفظ
.48 - 1) الدر المنثور، ج 1، ص 216 . ر. ك: صحیح مسلم، ج 4، ص 49 ) .«5» « متعتنا » : متعه را به صورت اضافه به کار برده و فرمود
ج 6، ص ،« باب من تمتع » او حدیث را با الفاظ مختلف، ولی قریب المعنی نقل کرده است و بخاري حدیث را در تفسیر سوره بقره
33 و نیز در کتاب الحج، باب التمتع علی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، ج 2، ص 176 آورده است.
. 2) مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 436 )
.26 - 3) ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 27 )
و غیر از این [زنان نامبرده ، براي شما حلال است که [زنان دیگر را] به وسیله اموال خود طلب کنید- در صورتی که پاك » (4)
.24 : نساء 4 .« دامن باشید و زناکار نباشید- و زنانی را که متعه کردهاید، مهرشان را به عنوان فریضهاي به آنان بپردازید
صفحه 330 از 345
.207 - 5) مسائل سرویه، مسأله اول، ص 208 )
ص: 507
نه نسخ و نه تحریم
اندیشوران مسلمان از آنجا که نتوانستهاند بپذیرند عمر از پیش خود حکمی را که کتاب و سنت بنا نهاده منع کند، براي توجیه
به نظر » : موضعگیري وي عذرها و علتهایی تراشیدهاند که نتیجهاي در پی ندارد و قانع کننده نیست؛ شیخ محمد عبده میگوید
اهل سنت عمدهترین دلایل تحریم متعه به قرار زیر است:
1. متعه چنان که دانستیم، اگر نگوییم که با نصوص قرآن متنافی است، حداقل در بسیاري از احکام نکاح، طلاق و عدّه با ظاهر
قرآن متفاوت است.
2. احادیثی که به تحریم همیشگی متعه تصریح دارد و مسلم در صحیح خود آورده است.
.« 3. نهی عمر از آن در دوران خلافتش و تأکید تحریم آن بر منبر و موافقت صحابه با او در این حکم
نوعی اسناد مجازي است و معناي آن این است « أنا محرّمهما » : اینکه عمر، تحریم متعه را به خود نسبت داده و گفته » : عبده میگوید
که من مبیّن تحریم آن هستم، چنین اسنادهایی جایز است؛ مثل اینکه گفته میشود شافعی نبیذ را حرام کرد و ابو حنیفه آن را حلال
یا مباح شمرد و معناي این گفتار چنین نیست که این دو، از پیش خود دست به تشریع زدهاند. بلکه مقصود آن است که آنان حکم
ما در گذشته گفته بودیم، عمر متعه را با اجتهاد خود » : عبده میگوید .« را بر اساس آنچه از ادله به دستشان آمده است بیان کردهاند
.«1» « منع کرد، ولی سپس فهمیدیم که اشتباه کردهایم؛ لذا از درگاه خدا آمرزش میطلبیم
در اینجا به اختصار به بررسی دلایل یاد شده میپردازیم:
اولا مغایرت جواز متعه (ازدواج موقت) با صریح یا ظاهر قرآن- چنان که در سخن محمد عبده آمده- روشن نیست؛ زیرا مسایلی از
قبیل نفقه و ارث و طلاق و عدم تجاوز از چهار که در قرآن آمده، از احکام مخصوص ازدواج دایم است و از لوازم اصل ازدواج
نیست؛ تا انتفاي آن در ازدواج موقت، دلیل بر آن باشد که ازدواج موقت اساسا ازدواج نباشد!؛ لذا زنی که به ازدواج موقت در
.15 - آمده، زوجه (همسر) ( 1) تفسیر المنار، ج 5، ص 16
ص: 508
میشود. «1» « إِلَّا عَلی أَزْواجِهِمْ » است و مشمول آیه
از این رو، در روایات اهل بیت علیهم السّلام آمده است که اگر موقع اجراي عقد نکاح موقت، تحدید زمانی یاد نشود، خود به خود
نکاح دایم خواهد گردید؛ گرچه قصد موقت داشته باشند؛ و اگر ماهیتا از هم جدا بودند جاي آن نبود که با یاد نکردن مدت، امري
«2» . که ازدواج نیست، حالت ازدواج پیدا کند
علاوه بر این، صیغه اجراي عقد در هر دو با عبارتی یکسان (انکحت. زوّجت) انجام میگیرد؛ جز آنکه در ازدواج موقت باید قید
مدت ذکر شود.
اما مسأله عدّه؛ ازدواج موقت نیز عدّه دارد گرچه عدّه آن نصف عدّه دایم است؛ یعنی دو بار عادت شدن یا چهل و پنج روز پس از
پایان مدت ازدواج. این نیز از احکام اختصاص دو گونه ازدواج است؛ و اما در عدّه وفات (چهار ماه و ده روز) فرقی بین موقت و
دایم نیست.
إِلَّا عَلی » شهید ثانی رحمه اللّه براي اثبات زوجه بودن زنی که به ازدواج موقت در آمده استدلال دقیقی دارد؛ میگوید که آیه
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » در سوره مؤمنون است که مکی است و مدتها پیش از هجرت نازل گشته و آیه «3» « أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ
صفحه 331 از 345
در سوره نساء است که مدنی است و مدتها پس از هجرت نازل شده، و تحریمی که مدعیان آن «4» « بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ
قایلند، در سال هشت هجري (عام اوطاس) پس از فتح مکه است؛ اگر آیه سوره مؤمنون (که جواز نزدیکی با زنان را منحصر در
همسر و ملک یمین میگیرد) ازدواج موقت را نفی میکند، بایستی مسلمانان در طول این مدت مرتکب فحشا (زنا) میشدهاند.
آقایان علاوه بر این، تحلیل أمه را در آیه داخل در ملک یمین میگیرند؛ پس چگونه است زوجه موقت را داخل در زوجه آیه
.6 : مسأله ارث و نفقه و غیره از احکام تعبدي است و احیانا با حفظ زوجیت، از ارث ( 1) مؤمنون 23 «5» !؟ نمیگیرند
.47 - 2) ر. ك: وسائل الشیعه، ج 21 ، باب 20 از ابواب متعه، ص 48 )
.6 : 3) مؤمنون 23 )
.24 : 4) نساء 4 )
. 5) شرح لمعه، ج 5، ص 299 و 336 )
ص: 509
و نفقه و غیره محرومیت حاصل میگردد؛ که تفصیل آن در کتب فقهی آمده است.
خلاصه اینکه ملازمهاي میان این احکام و همسر بودن نیست تا انتفاء هر یک دلیل بر انتفاء دیگري باشد.
هم «1» . ابن رشد اندلسی طبق مذاهب اهل سنت، ازدواج دایم را با اهل کتاب تجویز کرده، ولی مسأله ارث را منتفی دانسته است
فقهاي امامیه نیز ازدواج موقت را موجب «2» ، چنان که فقهاي اهل سنت إحصان را با در اختیار داشتن ملک یمین محقق نمیشمرند
إحصان نمیشمرند؛ لذا جاي بسی شگفتی است که فردي مانند شیخ محمد عبده بدون توجه به نکات یاد شده چنین قیاس مع
الفارقی بکند! احادیث نهی نبوي که مورد تمسک قول به تحریم قرار گرفته عبارتند از روایاتی که از سه نفر صحابه نقل شده:
1. امیر مؤمنان علی علیه السّلام؛ 2. سلمۀ بن عمرو بن أکوع؛ 3. سبرة بن معبد جهنی.
اما روایت نقل شده از امیر مؤمنان علیه السّلام قطعا جعلی است؛ زیرا به گونهاي متواتر و به طرق صحیح از وي روایت شده که
شدیدا با منع عمر مخالف بود و آن را مایه فزونی فحشاء میشمرد- چنان که گذشت-.
نیز کاملا بی اساس است و نسبت دادن چنین حدیثی به سلمه افترایی- به یک صحابی جلیل- بیش نیست؛ از این « سلمه » روایت از
«3» . رو بخاري روایت تحریم را- اصلا- از وي نقل نکرده بلکه روایت جواز را از وي و جابر بن عبد اللّه انصاري با هم آورده است
ولی سند آن ضعیف است؛ لذا بخاري آن را ترك نموده «4» ، آري، تنها مسلم در صحیح خود روایت تحریم را از سلمه آورده
. است. در سند هم افرادي مدلّس و ( 1) ابن رشد، بدایۀ المجتهد، ج 2، ص 381
. 2) همان، ص 470 )
.143 - 3) صحیح بخاري، ج 7، ص 16 و فتح الباري، ج 9، ص 144 )
. 4) صحیح مسلم، ج 4، ص 131 )
ص: 510
اساسا روایت از امیر مؤمنان و سلمه، به جهت روشن بودن جعل و افترا «1» . موهون وجود دارند که روایت را از اعتبار ساقط میکند
و ضعف سند، مورد عنایت فقهاي عامه قرار نگرفته است؛ عمده روایت سبره است که به آن استناد جستهاند- و حال آن بهتر از
دیگران نیست- چنان که میبینیم.
نیست که بخاري به همین جهت روایت او را به کلی ترك کرده « ربیع » راوي از وي کسی جز فرزندش « سبره جهنی » اما روایت
است؛ اساسا بخاري در صحیح خود هیچ روایتی از ربیع و پدرش- جز یک حدیث درباره انبیاء- نیاورده است؛ زیرا کاملا به او
بدبین بوده است.
صفحه 332 از 345
و مسلم در تمامی صحیح خود، از طریق ربیع هیچ روایتی نقل «2» روایت سبره به وسیله فرزندش ربیع، تنها در صحیح مسلم آمده
و این میرساند که ربیع مورد اعتماد اصحاب صحاح نبوده است. علاوه بر این، راوي ربیع «3» ، نکرده است، جز همین روایت
است که این فرزند و پدر هر دو مورد تضعیف اهل فن قرار گرفتهاند. « عبد الملک » فرزندش
أحادیث وي منکر و ناشناخته، » : ابن معین درباره ربیع سخنی دارد که تردید او را میرساند، و ابن حبّان درباره عبد الملک میگوید
« دانسته شده است؛ لذا از یحیی بن معین درباره روایت عبد الملک از پدرش ربیع از جدّش سبره پرسیدند؛ گفت: همگی ضعیفاند
روي مسلم عن ابن ابی شیبۀ عن یونس عن عبد الواحد عن ابی عمیس عن ایاس بن سلمۀ عن ابیه » : 1) سند روایت چنین است ) .«4»
صحیح مسلم، ج 4، ص 131 . ابن ابی داوود و ،« قال: رخّص رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله عام أوطاس فی المتعۀ ثلاثا ثم نهی عنها
، حاکم و ابن حبّان، ابن ابی شیبه را ضعیف شمردهاند. میزان الاعتدال، ج 2، ص 578 ، شماره 4914 . المغنی، ذهبی، ج 2، ص 383
گاه بر خلاف شیوه راویان حدیث رفتار میکرد؛ لذا بخاري جز دو حدیث از او روایت نکرده » : شماره 3598 . ابن حجر میگوید
براي » : تهذیب التهذیب، ج 6، ص 222 . عبد الواحد از مدلّسین شمرده شده است. ابو داود طیالسی درباره او میگوید .« است
.« وي فاقد اعتبار است و شیوههاي منکري دارد » : ابن معین میگوید .« بسیاري از احادیث مرسل سند جعل میکرد
. المغنی، ج 2، ص 410 ، شماره 3867 . میزان الاعتدال، ج 2، ص 672 ، شماره 5287
.132 - 2) صحیح مسلم، ج 4، ص 133 )
. 3) ر. ك: الجمع بین رجال الصحیحین، ج 1، ص 135 )
132 . ابن حجر، تهذیب - 4) ر. ك: ابن قیم جوزیّه، زاد المعاد، ج 2، ص 184 . ابن حبّان، کتاب المجروحین، ج 2، ص 133 )
.244 - التهذیب، ج 3، ص 245
ص: 511
این بود حال و وضع روایات تحریم که تلاش کردهاند منع متعه را به نسخ از جانب پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نشان دهند و
عمر را فقط بازگو کننده معرفی نمایند. در حالی که صریح گفتار عمر آن است که من آن را منع میکنم. شاهد بر آنکه عمر-
شخصا- از آن جلوگیري کرد و نظر شخصی خود را اعمال نمود، همان اعتذاري است که براي عمران بن سواده- طبق نقل طبري-
قوشجی در .«1» « پیامبر آن را زمانی تجویز کرد که ضرورت ایجاب مینمود و امروزه آن ضرورت وجود ندارد » : آورده، میگوید
کار عمر را چنین توجیه میکند که اجتهادي بود از عمر، در مقابل اجتهاد مجتهد دیگر؛ یعنی پیامبر اکرم « شرح تجرید الاعتقاد »
البته شکی نیست که عمر از روي برخی مصالح- به نظر خودش- اقدام به منع نمود، ولی این اقدام یک «2» !؟ صلّی اللّه علیه و آله
حکم شخصی و موقت بود نه شرعی و نه قابل دوام، همانند منع از متعۀ الحج؛ لذا عجیب مینماید که فقها که حکم دوم را
نپذیرفتهاند، حکم اول را هم چنان ادامه میدهند؛ و به خوبی روشن است احکامی که از یک حاکم صادر میشود و جنبه مصلحت
اندیشی موقت دارد، قابل تداوم نیست.
همان طور که امر درباره متعۀ الحج؛ حج تمتع نیز همین گونه بوده است؛ که در اینجا آن را ذکر میکنیم:
ب) متعۀ الحج
انجام مراسم حج بر سه گونه است: حج تمتع، حج قران، حج افراد.
حج تمتع بر کسانی واجب است که از شهر مکه دورند؛ لذا در حج واجب باید ابتدا از یکی از مواقیت احرام عمره تمتع بسته وارد
مکه شوند؛ طواف و سعی را انجام داده سپس با تقصیر (گرفتن ناخن یا چیدن مو) از احرام بیرون آیند؛ در این زمان تمامی آنچه به
صفحه 333 از 345
جهت احرام حرام بوده است، از جمله نزدیکی با همسر، حلال میگردد. سپس براي رفتن به عرفات و مشعر و منی و انجام مراسم
. حج براي روز ( 1) تاریخ طبري، ج 4، ص 225 ، حوادث سال 23 . ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 12 ، ص 121
2) علامه امینی چنین سخنی را از قوشجی شگفتآور دانسته؛ زیرا فردي از آحاد امت را با پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله برابر )
. گرفته است. الغدیر، ج 6، ص 238
ص: 512
نهم ذي حجه از مکه (و بهتر از آن، از مسجد الحرام) محرم میگردند و پس از انجام مراسم منی، طواف و سعی و سپس طواف
نساء را انجام داده، از احرام حج نیز بیرون میآیند. از این جهت آن را حج تمتع میگویند که پس از بیرون آمدن از احرام عمره و
کنند؛ یعنی از آنچه بر آنان حرام بوده، بهرهمند شوند؛ از جمله نزدیکی با همسر. « تمتع » پیش از محرم شدن به احرام حج، میتوانند
حج قران، آن است که از میقات رأسا احرام حج میبندند، ولی همراه خود قربانی میآورند تا در جاي خود آن را قربانی کنند، و
پس از انجام مراسم حج واجب، عمره مفرده را به جا آورند.
حج افراد فرقی با حج قران ندارد جز در همراه داشتن قربانی.
جز آنکه عمر- .«1» از صدر اسلام تا کنون تمامی مسلمانان- و در همه مذاهب- هر سه نوع حج را طبق آیین اسلام انجام میدهند
خوش ندارم کسانی با همسران خود نزدیکی کرده، آنگاه غسل نموده » : شخصا- خواست از تمتع در حج جلوگیري نماید و گفت
البته در جاهلیت عرب این کار، عیب به شمار میرفت و عرب از آن خودداري میکردند و حتی در زمان .«2» « روانه عرفات شوند
«3» . پیامبر خواستند طبق عادت جاهلیت از آن خودداري کنند که پیامبر شدیدا با آنان برخورد کرد و این بدعت جاهلیت را شکست
موضع اهل بیت
موضع ائمه اهل بیت علیهم السّلام در این میانه، دفاع از جایگاه کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله بوده است. اساسا
امامان اهل بیت علیهم السّلام همواره پاسداري شریعت را بر عهده داشتند و همچون دژ مستحکم در مقابل گزند آفات ایستادگی
میکردند.
این امامان معصوم بودند که با برخورد ملایم و احیانا شدید با فقها و علماي وقت، ( 1) ر. ك: محقّق حلّی، شرایع الاسلام، ج 1، ص
.688 - 236 . جزیري، الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 693 -240
46 ، باب نسخ تحلّل. - 2) ر. ك: صحیح مسلم، ج 4، ص 45 )
175 . مسلم نیز روایات متعدد آورده است، ج - 3) ر. ك: ابن قیم جوزیّه، زادالمعاد، ج 1، ص 214 . صحیح بخاري، ج 2، ص 176 )
. 39 . المحلّی، ابن حزم، ج 7، ص 108 - 36 و 43 - 4، ص 38
ص: 513
آنان را از انحرافات باز میداشتند و پیوسته موفق بودهاند؛ امروزه که شریعت اسلامی پاك و کاملا سالم و دست نخوردهاي در
مردانی «1» ؛« رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ » . اختیار داریم، در سایه کوشش و پاسداري اهل بیت عصمت علیهم السّلام بوده است
.« که بر آنچه با خداي خود پیمان بستند استوار ماندند
در اینجا این نکته قابل توجه است که هر دو مسأله متعۀ النساء و متعۀ الحج، صریح قرآن کریم و سنت شریف و اجماع علماي
صحابه و تابعان است و هر گونه کج اندیشی در این زمینه، حاکی از کوته نظري است که به فضل عنایت ائمه اطهار از آن
جلوگیري به عمل آمد و آنان، مسلمانان را به جاده مستقیم هدایت نمودند و راه استنباط و فهم آن را از کتاب و سنت به امت
صفحه 334 از 345
آموختند.
.«2» « فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ » در مسأله تمتع در حج، صریح آیه کریمه است که
تمتع- از نظر فن اصول- به بهرهمند شدن از آنچه احرام مانع آن بود اطلاق دارد.
تقیید آن جز از طریق سنت قطعی امکان ندارد و هر گونه اظهار نظر شخصی در این باره، از قبیل اجتهاد در مقابل نص است.
یعنی در ؛«3» « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَۀً » : مسأله متعۀ النساء (ازدواج موقت) نیز صریح قرآن است که میفرماید
صریح در ازدواج موقت است؛ زیرا در قرآن « استمتاع » صورت توافق در استمتاع با زنان باید آنچه مقرر داشتهاید بپردازید. تعبیر
ازدواج دایم با تعبیر نکاح یاد شده است؛ از این رو در قرائت عبد اللّه بن مسعود و ابیّ بن کعب (این دو صحابی بزرگ و
اضافه شده است؛ یعنی براي مدتی محدود تا روشن کنند که مقصود آیه « إلی أجل مسمّی » جلیلالقدر) به عنوان تفسیر، عبارت
ازدواج موقت است نه دائم.
خلاصه: این دقت در فهم و استنباط از کتاب خدا و ثبات بر سنت پیامبر، از خصایص این خاندان است که رهبري امت را براي
همیشه بر عهده دارند.
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله آنان را قرین قرآن قرار داده است و براي همیشه- تا روز قیامت- از هم جدا نیستند؛ یعنی فهم
.23 : صحیح کتاب خدا به مدد و یاري عترت نیاز دارد و تنها ( 1) احزاب 33
.196 : 2) بقره 2 )
.24 : 3) نساء 4 )
ص: 514
رجوع به کتاب و نادیده گرفتن روشنگريهاي اهل بیت، راهگشا نیست.
در این باره، گرچه سخن به درازا کشید، ولی این فایده را داشت که موضع استوار امامان اهل بیت در میانه این همه آشوب فکري و
کج اندیشی حاکم بر جو فقاهت آن روز، روشن گردید؛ و نیز این مهم که آن بزرگواران چگونه توانستند با منطقی متین و بیانی
«1» . رسا راه مستقیم را نشان دهند و از انحرافات در فهم کتاب و سنت جلوگیري کنند
9. رجعت
.«2» « وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّۀٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ » : خداوند میفرماید
این آیه روشنترین دلیل بر اثبات رجعت است- یعنی حشر اصغر پیش از حشر اکبر در روز قیامت- زیرا در این آیه، به حشر
وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ » : گروهی از هر امت؛ یعنی جمعی از آنان، نه تمامی اشاره شده است. در حالی که درباره حشر اکبر میفرماید
در چند جا تکرار شده است. «4» « یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً » و به همین مضمون آیه «3» « مِنْهُمْ أَحَداً
.« این آیه- وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّۀٍ فَوْجاً- درباره رجعت است » : امام صادق علیه السّلام فرمود
به آن حضرت گفتند: ولی مردم گمان میکنند که منظور روز قیامت است. فرمود: آیا خداوند در روز قیامت از هر امتی گروهی را
وَ» : محشور میکند و دیگران را رها میسازد؟ نه، بلکه در رجعت چنین است، ولی در قیامت همه محشور میشوند چنان که فرمود
.«5» « حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً
رجعت- بر حسب اعتقاد شیعه امامیه- بدین معناست که عدهاي از مردگان ( 1) بحث از ازدواج موقّت و متعۀ الحج در ترجمه قدري
کوتاهتر گردید و از نظر هدف بحث، ضرورتی نداشت.
تفصیل گسترده آن را در بخش تفسیر موضوعی از دیدگاه فقه القرآن خواهیم آورد. إن شاء اللّه.
صفحه 335 از 345
و آن روز که از هر امّتی گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کردهاند محشور میگردانیم؛ پس آنان نگاه داشته » (2)
.83 : نمل 27 .« میشوند تا همه به هم بپیوندند
.47 : کهف 18 .« و آنان را گرد میآوریم و هیچ یک را فروگذار نمیکنیم » (3)
.40 : 28 . سبأ 34 : 22 و 128 . یونس 10 : انعام 6 .« و روزي را که همه آنان را محشور میکنیم » (4)
.247 - 5) ر. ك: تفسیر صافی، ج 2، ص 248 )
ص: 515
پیش از قیامت کبري به زندگی دنیا بر میگردند، سپس دوباره میمیرند. چنین عقیدهاي در کنار قدرت خداوندي بدعت شمرده
نمیشود و نمونههایی از آن بارها در قرآن یاد شده است؛ از قبیل قصه عزیر، اصحاب کهف، آنان که از سرزمین خود- در حالی
که هزاران نفر بودند- خارج شدند، هفتاد نفر از قوم موسی و غیر آن، که در امتهاي پیشین اتفاق افتاده است. بنابراین اگر در این
امت هم مثل آن به وقوع بپیوندد، بیسابقه نخواهد بود.
صاحب نظران در این باره دلایلی روشن اقامه کردهاند و تا امکان داشته درباره آن سخن گفتهاند که به بخشی از آن اشاره میکنیم:
در اثبات رجعت بیانی کامل دارد. در آنجا به آیاتی استشهاد کرده که در آن به زنده « رسالۀ الاعتقاد » شیخ صدوق رحمه اللّه در
شدن مردگانی اشاره شده است و خداوند آنان را پس از آنکه میرانده، از نو زنده کرده است. آنان زمانی زیسته و سپس براي
دومین بار مردهاند؛ همچنین درباره رجعت میگوییم: عدهاي به دنیا باز میگردند و مدتی به زندگی خود ادامه میدهند و سپس
میمیرند. تمام این موارد دلالت بر امکان رجعت دارند و اثبات میکنند که نه بیسابقه است و نه در کنار قدرت خداوندي ناروا
است.
آیاتی که بدان استشهاد شده عبارتند از:
اینان قوم حزقیلاند که به او ؛«1» « أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَ ذَرَ الْمَوْتِ. فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا، ثُمَّ أَحْیاهُمْ » .1
هم گفتهاند. آنان از جنگ یا طاعون فرار کردند؛ در نتیجه خدا آنان را میراند. حزقیل در پی آنان از خانه خارج شد «2» ابن العجوز
که ایشان را مرده یافت. از خدا خواست تا نعمت حیات را به آنان بازگرداند و خدا هم چنین کرد. به دنیا بازگشتند و در خانهها
آیا از » ( ساکن شدند و خوردند و ازدواج کردند و تا خدا خواست در این دنیا درنگ کردند. سپس با اجل طبیعی خود از دنیا ( 1
[حال کسانی که از بیم مرگ از خانههاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: تن به
.243 : بقره 2 .« مرگ بسپارید؛ آنگاه آنان را زنده ساخت
2) زیرا مادرش زنی پیر بود و از خدا خواست که به او فرزند عطا کند و خدا هم در آن سن به او فرزند داد. )
. مجمع البیان، ج 2، ص 346
ص: 516
«1» . رفتند
أَوْ کَ الَّذِي مَرَّ عَلی قَرْیَۀٍ وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها. قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها. فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَۀَ عامٍ، ثُمَّ بَعَثَهُ- تا آنجا که » .2
است که هر دو در روایات آمده است. اولی از امام صادق علیه « أرمیا » یا « عزیر » میگویند: او ؛«2» « میفرماید- وَ لِنَجْعَلَکَ آیَۀً لِلنَّاسِ
السّلام و دومی از امام باقر علیه السّلام روایت شده است و از علی علیه السّلام روایت شده است که فرمود:
عزیر در حالی که زنش حامله بود از میان خانواده خود رفت. او پنجاه سال داشت و وقتی برگشت، هنوز در همان سن اولیه- پنجاه »
.«3» « سال- باقی مانده بود، دید پسرش از او بزرگتر است و صد سال دارد؛ و این یکی از نشانههاي الهی است
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَ تَّی نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَ ذَتْکُمُ الصَّاعِقَۀُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ. ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ » .3
صفحه 336 از 345
بعثناکم یعنی شما را زنده گردانیدیم تا موقعی که اجلهاي شما فرا رسد- و اضافه » : مرحوم طبرسی میگوید ؛«4» « تَشْکُرُونَ
میکند:- عدهاي از علماي ما براي اثبات جواز رجعت به این آیه استدلال کردهاند و سخنان آنان که گفتهاند: احیاي اموات فقط در
زمان حیات پیامبر جایز است تا دلیل بر نبوت او باشد، سخن نادرستی است؛ زیرا نزد ما و بلکه در نظر اکثر دانشمندان جایز شمرده
شده است که معجزه بر دست ائمه و اولیا نیز ظاهر میشود. ابوالقاسم بلخی میگوید: رجعت به این صورت که از قبل اعلام شده
باشد جایز نیست، چون موجب تشویق به ارتکاب گناه میشود- به امید آنکه در موقع بازگشت توبه خواهند کرد-. جواب این
سخن این است: رجعتی که ما قائل هستیم شامل همه افراد نمیشود. بنابراین موجب تشویق به گناه نیست؛ زیرا هیچ فردي نمیتواند
. قطع پیدا ( 1) این حدیث را حمران بن اعین از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است. مجمع البیان، ج 2، ص 347
یا چون آن کس که از شهري که بامهایش یک سر فرو ریخته بود- عبور کرد [و با خود] گفت: چگونه خداوند [اهل این » (2)
[ویران کده را پس از مرگشان زنده میکند؟ پس خداوند او را [به مدت صد سال میراند؛ آنگاه او را برانگیخت [تا آنجا که
.259 : بقره 2 .« میفرماید:] این ماجرا براي آن است که تو را نشانهاي [براي درستی باور داشتن قیامت قرار دهیم
. 3) مجمع البیان، ج 2، ص 370 )
و چون گفتید: اي موسی. تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ پس در حالی که مینگریستید صاعقه شما » (4)
.55 -56 : بقره 2 .« را فراگرفت، سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم؛ شاید شکرگزاري کنید
ص: 517
.«1» « کند که حتما باز خواهد گشت
همه مردگانی که عیسی مسیح » : مرحوم صدوق میگوید ؛«2» « وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی » : 4. خداوند در خطاب به عیسی میفرماید
.« به اذن خداوند زنده کرد، مدتی زیستند و سپس با اجل طبیعی خود از دنیا رفتند
«... وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَۀٍ » تا آیه 25 « فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ » 5. داستان اصحاب کهف که در سوره کهف از آیه 11
بدان اشاره رفته است، یکی دیگر از دلایل امکان رجعت است. «3»
حال که رجعت در امتهاي پیشین رخ داده است، تعجبی ندارد که نظیر آن در این امت هم اتفاق بیفتد چه » : شیخ صدوق میگوید
.«4» « اینکه در حدیث است: هر چه در امتهاي پیشین واقع شده است، در این امت نیز به وقوع خواهد پیوست
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی » : 6. علاوه بر موارد بالا، مرحوم مفید به این آیه استدلال کرده است
این اعتراف و درخواست روز قیامت خواهد بود؛ و مقصود از دو حیات عبارت است از یک حیات پیش از ؛«5» « خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ
رجعت و یک حیات پس از آن و دو مرگ نیز یکی پیش از رجعت و دیگري پس از آن است؛ زیرا آنان بر کوتاهیهایی که در
«6» . این دو حیات کردهاند، پشیمانند و مسلم است که عمل نافع و تکلیف جز در زندگی دنیا متصور نیست
1) مجمع البیان، ج 1، ص 115 . در ) ؛«7» « إِنَّا لَنَنْصُ رُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا » 7. شیخ مفید به این آیه استدلال کرده
نموده است، رجعت مخصوص سران کفر و ایمان است؛ لذا هر کس نمیتواند دل « فوجا » احادیث آمده که طبق آیه که تعبیر به
خوش باشد که در بازگشت و رجعت بتواند گناهان خود را جبران نماید. در دنباله این مقال به این روایات اشاره میشود.
.110 : مائده 5 .« و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون میآوردي » (2)
.11 -25 : 3) کهف 18 )
.128 - 4) صدوق، العقائد، ص 62 . بحار الانوار، ج 53 ، ص 129 )
گفتند: پروردگارا، دو بار ما را به مرگ رسانیدي و دو بار ما را زنده گردانیدي. به گناهانمان اعتراف کردیم؛ پس آیا راه » (5)
.11 : غافر 40 .«؟ بیرون شدنی [از آتش هست
صفحه 337 از 345
.208 - 6) شیخ مفید سخن پیرامون این آیه را به کمال رسانده است. ر. ك: مسائل سرویّه، ص 209 )
.51 : غافر 40 .« در حقیقت، ما فرستادگان خود و کسانی را که گرویدهاند- در زندگی دنیا- قطعا یاري میکنیم » (7)
ص: 518
در آیه پرسش شده و او چند جواب به آن داده است و جواب علماي امامیه به این سؤال را آورده « نصرت؛ یاري » از ایشان درباره
پاسخ امامیه این است که خداوند تعالی به وعده خود وفا کرده و اولیاي خود را پیش از رستاخیز، به هنگام قیام قائم » : میگوید
.«1» « (عج) و رجعتی که وعده آن را در آخرالزمان به مؤمنان داده است، یاري میکند
وَ أَقْسَ مُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ، بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَ  قا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ » : 8. صدوق به این آیه نیز استدلال کرده است
و تبیین «3» « لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِي یَخْتَلِفُونَ فِیهِ » : یعنی در زمان رجعت، چه اینکه خداوند میفرماید » : او میگوید ؛«2» « النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ
.«4» «( تنها در دنیاست (نه آخرت
ابن کوّا از حضرت سؤال کرد: » : 9. جار اللّه زمخشري در حدیث ذوالقرنین که از علی علیه السّلام روایت کرده است میگوید
ذوالقرنین کیست؟ آیا فرشته است یا پیامبر؟ فرمود: نه فرشته است و نه پیامبر، بلکه بندهاي نیکوکار بود که در راه اطاعت خداوند بر
فرق راست او ضربهاي وارد شد و مرد؛ آنگاه خداوند او را زنده کرد؛ باز بر فرق چپ او ضربه وارد آمد و مرد؛ باز خداوند او را
که منظور، خود حضرت است. .«5» « حیات بخشید؛ لذا ذوالقرنین نامیده شد و در میان شما هم نظیر او هست
و با این جمله اشاره دارد به ضربهاي که « در میان شما هم نظیر او هست » : مولاي ما علی علیه السّلام فرمود » : ابن طاووس میگوید
ابن ملجم بر ایشان زد و آن حضرت پس از شهادت به دنیا برمیگردد چنان که ذو القرنین برگشت؛ و این روایت زمخشري نسبت به
.«6» « رجعت از روایات شیعه در این باره رساتر است
حدیث ائمه اثنا عشر را که سلمان فارسی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت « المحتضر » 10 . شیخ حسن بن سلیمان در کتاب
. کرده است نقل میکند و میافزاید: سلمان ( 1) مسائل عکبریّه، ص 74 ، مسأله 21 . بحار الانوار، ج 53 ، ص 130
و با سختترین سوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که میمیرد بر نخواهد انگیخت. » (2)
.38 : نحل 16 .« آري، [انجام این وعده بر او حق است، لیکن بیشتر مردم نمیدانند
.39 : نحل 16 .« تا [خدا] آنچه در [مورد] آن اختلاف دارند براي آنان توضیح دهد » (3)
. 4) رسالۀ الاعتقاد. بحار الانوار، ج 53 ، ص 130 )
83 سوره کهف. - 5) تفسیر الکشاف، ج 2، ص 743 . ذیل آیههاي 88 )
. 6) سعد السعود، ص 65 )
ص: 519
پس از نقل حدیث گفت: من گریستم و عرضه داشتم: اي پیامبر خدا! آیا من ایشان را درك خواهم کرد؟ فرمود: تو و امثال تو و هر
کس آنان را با شناخت صحیح دوست بدارد، آنان را درك خواهد کرد. سلمان میگوید: آنگاه خدا را فراوان شکر گزاردم و
ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ » گفتم: اي رسول خدا، یعنی من تا آن روزگار عمر میکنم؟ فرمود: اي سلمان! بخوان
سلمان میگوید: گفتم: اي رسول خدا! با ضمانت خودت! گفت: آري، و نیز هر کس که از .«1» « وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً
ماست و در راه دفاع از ما به او ستمی شده باشد، سپس خداوند شیطان و سپاه او را احضار میکند؛ و نیز هر کسی که در ایمان خود
یا در کفر خود خالص بوده است احضار خواهند شد تا انتقام گرفته شود و پروردگار تو به احدي ستم روا نمیدارد؛ و ما تأویل این
.«2» « وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّۀً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ » : آیه هستیم
.«3» « از سلمان نقل کرده است « مقتضب » این روایت را ابن عیاش نیز در » : علامه مجلسی میگوید
صفحه 338 از 345
البته این، تأویل هر دو آیه به شمار میرود و تفسیر معانی باطنی آنها است.
83 )، بر صحت آن استدلال کردهاند؛ : کسانی از امامیه که قائل به رجعت هستند با استناد به این آیه (نمل 27 » : طبرسی میگوید
در کلام براي تبعیض است؛ لذا دلالت بر این دارد که گروهی از مردم محشور خواهند گشت نه همه؛ و این « من » بدین بیان که
وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ » : نمیتواند صفت روز قیامت باشد که همه در آن محشور میشوند و خداوند در توصیفش گفته است
علاوه بر این، روایات بسیاري از طریق امامان اهل بیت رسیده است که میرساند: خداوند در دوران قیام مهدي (عج) .« أَحَ داً
گروهی از پیروان حق را که پیش از آن مردهاند، باز خواهد گرداند تا به ثواب یاري او نایل و به سبب ظهور دولت او شادمان
پس دوباره شما را بر آنان چیره میکنیم و شما را با اموال و پسران یاري میدهیم و نفرات شما را بیشتر » ( شوند. نیز گروهی ( 1
.6 : اسراء 17 .« میگردانیم
و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان گردانیم و ایشان را وارث [زمین » (2)
.5 -6 : قصص 28 .« کنیم، و در زمین قدرتشان دهیم
.142 - 3) بحار الانوار، ج 53 ، ص 144 )
ص: 520
از دشمنان را باز خواهد گرداند تا از آنان انتقام گرفته شود و به آنچه سزاوارند برسند.
شکی نیست که این کار براي خداوند، مقدور است و ناممکن نیست و خداوند هم آن را در میان امتهاي گذشته انجام داده و
قرآن هم در چند موضع درباره آن سخن گفته است؛ مانند قصه عزیر و غیر آن، که در جاي خود به تفسیر آن پرداختیم. لیکن
گروهی دیگر، اخبار مربوط به رجعت را تأویل کرده و گفتهاند: منظور روایات از رجعت، رجوع دولت حقه امامان است نه رجوع
خود اشخاص و زنده شدن مردگان. آنان به گمان اینکه رجعت با تکلیف منافات دارد دست به چنین تأویلی زدهاند.- طبرسی سپس
میگوید:- ولی چنین نیست؛ زیرا در اخبار مربوط به رجعت نشانهاي از اینکه رجعت موجب اجبار کسی در انجام واجب یا ممنوع
شدن کسی از ارتکاب قبیح باشد به چشم نمیخورد و تکلیف، هیچ منافاتی با عقیده به رجعت ندارد؛ همان گونه که با ظهور
معجزههاي شگفتآور و نشانههاي قاطع- صحیح است و- موجب تنافی نیست.- اضافه میکند:- گذشته از این، رجعت تنها به
وسیله ظواهر اخبار به اثبات نرسیده است تا تأویل بردار باشد، بلکه در این باب، اجماع امامیه دلیل است و اخبار، این اجماع را تأیید
.«1» « میکند
چگونه » : علامه مجلسی گفتاري مفصل پیرامون رجعت دارد؛ او بیش از دویست روایت از منابع معتبر نقل کرده آنگاه میگوید
کسی که به حقانیت ائمه اطهار معتقد است میتواند در موضوعی که به تواتر از آنان نقل شده و حدود دویست حدیث به آن
صراحت دارند، تردید کند؛ آن هم احادیثی که چهل و اندي نفر از ثقات بزرگ آن را روایت کرده و در بیش از پنجاه تألیف خود
مجلسی آنگاه کسانی را که در خصوص رجعت تألیف داشته یا احادیث آن را در کتابهاي خود نقل .« آن را گرد آوردهاند
کردهاند، نام میبرد سپس به آیات قرآن استشهاد میکند و نیز روایاتی را که از غیر طریق اهل بیت رسیده و به مسأله رجعت
«2» . ارتباطی دارد یا نظیر آن است میآورد
.234 - آنان که معتقد به رجعت نیستند آیه 83 سوره نمل را چنین تفسیر کردهاند: مراد ( 1) مجمع البیان، ج 7، ص 235
.39 - 2) ر. ك: بحار الانوار، ج 53 ، باب 29 - رجعت، ص 144 )
ص: 521
رؤسا و رهبران ضلالتاند که در پیشاپیش « فوجا » از حشر در آیه، رفتن به سوي دوزخ- پس از حشر اکبر- است، و مقصود از
پیروان خود به دوزخ روانه میشوند، ابو جهل، ولید بن مغیره و شعبۀ بن ربیعه پیشاپیش کفار مکه به سوي دوزخ روانه میشوند و به
صفحه 339 از 345
«1» . همین ترتیب، رهبران دیگر امتها نیز پیشاپیش پیروانشان به سوي دوزخ رهسپار میگردند
یعنی اولین و آخرین ایشان نگاه داشته میشوند تا اینکه همگی جمع شوند؛ آنگاه به » : میگوید « فَهُمْ یُوزَعُونَ » زمخشري در تفسیر
آتش افکنده میشوند.- سپس میگوید:- این تعبیر بیانگر کثرت عدد و گستردگی آنان است، چه اینکه از سپاهیان سلیمان نیز با
.«3» « وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ » : خداوند درباره آنان میگوید .«2» « همین وصف یاد شده است
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ » ولی درباره دشمنان حق به صورت دسته جمعی آمده که محشور میشوند؛ آنگاه گروه گروه وارد دوزخ میگردند
اعداء، جمع است و مضاف، که طبق قواعد اصولی افاده عموم میکند؛ لذا تمامی دشمنان .«4» « أَعْداءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ
الهی را شامل میشود. در آن روز همگان یک جا برانگیخته میشوند و سپس فوج فوج به جهنم وارد میگردند.
افاده ،« من » .« وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّۀٍ فَوْجاً » : اما آیه 83 سوره نمل صراحت دارد که تنها از هر امتی گروهی برانگیخته میگردند
تبعیض میکند؛ پس برخی از هر امت- که سران آنانند- محشور میگردند و آن، جز در غیر روز رستاخیز بزرگ، قابل تصور است
به معناي آن است که گروهبندي میگردند و از هر امتی گروهی محشور میشوند. « فَهُمْ یُوزَعُونَ » و همان زمان رجعت است و
آیه به خوبی بر این معنا دلالت دارد و شواهد آن از خود قرآن نیز فراوان است که چنین حادثهاي در امتهاي سلف واقع شده است
( و روایات معصومین علیهم السّلام نیز به آن تصریح دارد؛ لذا همان گونه که مرحوم مجلسی فرموده، دلیلی بر رد یا انکار آن ( 1
. محمود آلوسی، روح المعانی، ج 20 ، ص 23
. 2) تفسیر الکشاف، ج 3، ص 385 )
.17 : نمل 27 .« و براي سلیمان، سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمعآوري شدند و دسته دسته گردیدند » (3)
.19 : فصّلت 41 .« و روزي را که دشمنان خدا به سوي آتش گرد آورده و دسته دسته میشوند » (4)
ص: 522
وجود ندارد.
این یکی دیگر از شواهد زنده بر فهم عمیق ائمه اهل بیت علیهم السّلام از قرآن کریم است که دیگران از این منبع پرفیض الهی
محروم گشتهاند.
این مسأله را دنبال کردهایم «1» در خصوص مسأله رجعت، در اینجا به مقتضاي حال و به اختصار سخن گفتیم؛ و در مقالی گسترده
و تمامی جوانب آن و هر گونه نقد و تحلیل را در این باره بررسی نمودهایم. خوانندگان میتوانند بدان جا مراجعه کنند.
«2» 10 . بدا
بدا در عالم تکوین، همچون نسخ در عالم تشریع، از اموري است که تحقق یافته و قرآن کریم به وقوع آن تصریح دارد و روایات
اهل بیت عصمت علیهم السّلام نیز در این باره در حد تواتر است. بدا همچون نسخ داراي دو معناست:
1. پدیدار شدن رأي جدید براي خداوند- که پیش از این آگاهی نداشته، سپس به آن پی برده باشد-. این معنا قطعا باطل و نسبت
آن به خداي تبارك و تعالی محال و ممتنع است.
2. پدیدار ساختن امري براي مردم که در گذشته برایشان پنهان بوده است؛ یعنی این امر را خداوند از ازل میدانسته و از همان آغاز
به همین شکل جدید که پدیدار گشته مقدّر داشته است، ولی به جهت مصلحتی که مقام تکلیف آن را ایجاب میکرد براي مدتی
آن را از مردم مخفی داشته و سپس در موقع خود آشکار نموده است. این معنا معقول و پذیرفته است؛ درست همچون مسأله نسخ
که پایان حکم و تکلیف از همان آغاز براي خداوند روشن بوده است، ولی مردم با استناد به ظهور لفظ گمان میبردند حکم دوام
و استمرار دارد؛ زیرا مادامی که ناسخی نیاید، ظاهر لفظ مفید دوام و استمرار است. ( 1) ر. ك: بخش معارف قرآنی (تفسیر
صفحه 340 از 345
موضوعی). بدین جهت این دو بحث اخیر (رجعت و بدا) را در ترجمه، کوتاهتر از اصل (متن عربی) آوردهایم.
2) در اینجا به مناسبت مقام تنها به چند آیه و گوشهاي از بحث اکتفا شده است. تفصیل جامع و کامل آن را در مقالی جدا )
آوردهایم که در بخش معارف قرآنی (با عنوان تفسیر موضوعی) در اختیار خوانندگان قرار دارد.
ص: 523
در مسأله بداهم قضیه به همین نحو است. بدا ظاهري دارد که صاحبان بصیرت در اسرار وجود بدان آگاهند و باطنی دارد که
به « بدوّ » خداوند علام الغیوب بدان آگاه است و مطابق حکمت خویش آن را در موقعش پدیدار میسازد. نتیجه اینکه بدا از ریشه
معناي ظهور گرفته شده که این ظهور براي مردم حاصل میشود، ولی به مناسبت اینکه خداوند این معنا را ظاهر میسازد مجازا به
خدا نسبت داده میشود و در مقام تعبیر، تشبیه به کار رفته است؛ چنان که گویا براي خداوند ظهور یافته است؛ و حال آنکه حقیقت
امر چیز دیگري است و بداء (ظاهر شدن) به معناي إبداء (ظاهر ساختن) از ناحیه خداوند است.
ذیلا آیاتی از قرآن کریم را که دلالت بر این حقیقت دارد، همراه با پارهاي از سخنان ائمه اطهار علیهم السّلام میآوریم:
اجل اشیاء و اشخاص در همان آغاز هستی بر حسب استعداد .«1» « لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ » .1
آنان مقدر شده است و هر یک بر اساس سرشت و طبع خودداراي اجلی مشخص است؛ مگر آنکه حوادثی که احیانا موجب تغییر
مسیر طبیعت میگردد رخ دهد- که جز خداوند کسی به این حوادث پیش بینی نشده آگاهی ندارد- و از همین جاست که خداوند
یعنی علم ازلی و « أمّ الکتاب » . آنچه را بخواهد- یعنی مصلحت اقتضا کند- محو میسازد و به جاي آن چیز دیگري اثبات میکند
مکنون که در لوح محفوظ از دیگران پنهان است.
توضیح مطلب اینکه علم خداوند که با آن احوال آفریدگان را تدبیر میکند دو گونه است: یکی علم مخزون که جز خداوند کسی
نامیده میشود و دیگري علمی که خداوند به فرشتگان و پیامبران و دیگر اولیاي خودش داده « لوح محفوظ » بدان آگاه نیست که
بدان راه دارد. « بدا » نام برده میشود و همین بخش از علم است که « لوح محو و اثبات » است که از آن به
خداوند دو گونه علم دارد: علم مکنون و مخزون که جز خودش کسی نمیداند که بداء از آن » : امام صادق علیه السّلام میفرماید
براي هر زمانی کتابی است. خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات میکند، و اصل » ( دیگري علمی که به فرشتگان و ( 1 «2» . علم است
.38 -39 : رعد 13 .« کتاب نزد او است
2) یعنی: نشأت گرفته از آنجاست. )
ص: 524
.«1» « انبیا آموخته است و ما نیز بدان آگاهیم
آن است که منشأ بدا همان علم ازلی مخزون خداوند است که « یکون منه البداء » معناي سخن امام که میفرمایند بدا از آن علم است
تغییر ناپذیر است. بنابر این دو گونه علم داریم: علمی که بدا از آن نشأت میگیرد که لوح محفوظ است و دیگري علمی که بدا
است. « لوح محو و اثبات » بدان تعلق میگیرد که
هر کس گمان کند که براي خداوند عزّ و جلّ چیزي آشکار شده که در گذشته » : امام علیه السّلام در سخن دیگر میفرمایند
بداي باطل و محال بر خداوند سبحان همین است که در ضمن این سخن .«2» « نمیدانسته است، از او برائت بجویید و بیزار باشید
امام علیه السّلام آمده است.
اجل دو گونه است: .«3» « هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَ  می عِنْدَهُ » .2
یکی اجلی که بر حسب سرشت و ذات و استعداد اشیا مقدر شده است و کسانی که- بر اساس تعلیم خداوند- از اسرار وجود
که در نزد خداوند و در علم مخزون و « أجل مسمّی » آگاهی دارند بدان واقفند و بدا در همین بخش از اجل جاري میشود؛ دیگري
صفحه 341 از 345
تغییر ناپذیر است که به تعبیر امام صادق علیه السّلام بدا از آن نشأت میگیرد.
مفسران اختلاف دارند و چند « وَ أَجَلٌ مُسَ  می عِنْدَهُ » درباره آیه » : فخر رازي در تفسیر این آیه و آیه پیش دچار حیرت گشته میگوید
نظر ابراز کردهاند:
مربوط به اجل باقی ماندگان است؛ 2. اولی مربوط به اجل موت و « أَجَلٌ مُسَ  می » مربوط به اجلهاي گذشتگان و « قَضی أَجَلًا » .1
دیگري مربوط به اجل قیامت است؛ 3. اولی اجل زندگی این دنیاست و دومی اجل حیات برزخ؛ 4. اولی ناظر به قبض روح به
هنگام خواب و دومی ناظر به قبض روح در وقت مرگ است؛ 5. مقصود از نوع اول، مقدار سپري شده عمر است و منظور از دومی
. 109 ، شماره 27 - باقی مانده ( 1) بحار الانوار، ج 4، ص 110
. 2) همان، ص 111 ، شماره 30 )
.2 : انعام 6 .« اوست کسی که شما را از گل آفرید؛ آنگاه مدّتی را [براي شما عمر] مقرر داشت، و اجل حتمی نزد او است » (3)
ص: 525
.«1» « عمر؛ 6. قول حکما که گفتهاند: منظور از اولی اجلهاي طبیعی است و مقصود از دومی اجلهاي اخترامی (ناگهانی) است
در این آیه دو قول است: » : میگوید «... یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ » فخر رازي درباره آیه
الف) نظر جماعتی از سلف که میگویند: معناي آیه عام است و شامل همه چیز میشود؛ در نتیجه خداوند همان گونه که بر روزي
افراد میافزاید یا میکاهد، در اجل، سعادت و شقاوت، ایمان و کفر و ... میافزاید یا میکاهد؛ ب) نظر برخی که آیه را مخصوص
میدانند، بنابراین چند احتمال وجود دارد:
1. محو و اثبات به معناي نسخ حکم سابق و اثبات حکم لاحق باشد؛ 2. آنچه نه حسنه است و نه سیئه تا از دفاتر فرشتگان مأمور ثبت
اعمال، محو شود؛ 3. مقصود از اثبات، ثابت نگه داشتن گناه، موقع ارتکاب آن، و منظور از محو، پاك ساختن آن، موقع توبه است؛
یعنی کسی را که اجلش نرسیده باقی میگذارد؛ 5. در « یثبت » یعنی اجل هر کس که فرارسید او را میبرد، و « یمحو ما یشاء » .4
ابتداي سال همه چیز را ثبت میکند و چون سال به پایان میرسد آنها را محو میسازد؛ 6. مقصود این است که نور ماه را محو
میسازد و نور خورشید را ظاهر میکند؛ 7. این جهان (دنیا) را محو، و جهان آخرت را ثابت میکند؛ 8. درباره ارزاق و آفات، که
به وسیله دعا و صدقه تغییر مییابد؛ 9. تغییر حالت انسانها: محو گذشتهها و اثبات حال؛ 10 . ایجاد و نفی و احیا و اماته و فقر و غنا،
.«2» « همگی در دست خدا است؛ هر گونه صلاح بداند رفتار میکند
(1) .« چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند » پر روشن است کسانی که در بیگانه میزنند، به ناچار دچار حیرت و سرگردانی میشوند
.153 - فخر رازي، التفسیر الکبیر، ج 12 ، ص 154
.64 - 2) التفسیر الکبیر، ج 19 ، ص 65 )
ص: 526
گرچه در این بخش، سخن به درازا کشید، همین نمونههاي دهگانه کافی بود تا روشنگر این جهت باشد که کلید اصلی فهم قرآن-
به طور کامل- در دست عترت طاهره است و چارهاي جز سر فرود آوردن در پیشگاه رفیع این خاندان نیست.
و .« اینانند که خدا هدایتشان کرده؛ پس از هدایت آنان پیروي کرده، راه خود را بیاب «1» ؛« أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَي اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ »
.90 : السلام علی من اتبع الهدي. ( 1) انعام 6
تفسیر و مفسران، ج 2، ص: 9